مادر فرنگیس مشرف دهکردی، سال ١٣٠٨ در شهرکرد متولد شد. مادر دهکُردی، پیش از انقلاب کمک هایی مانند انتقال اسلحه زیر چادر می کرد و در روزهای انقلاب فعالانه در انقلاب شرکت می کرد. وی زنی بختیاری و شجاع و قوی دل بود. هر پنج فرزند وی فدایی بودند.
در آذر ١٣۶٠ که نسرین دستگیر شد، چون سایر فرزندانش درگیر مبارزه سیاسی بودند، مادر تنها به اوین می رفت، تا مبادا سایر فرزندانش آسیب ببینند. وقتی وصیت نامه نسرین را به او دادند، فریاد می زند و به خمینی دشنام می دهد. گزمه های جمهوری اسلامی به او حمله ور می شوند. سرش به آسفالت اصابت و خونریزی می کند و بیهوش می شود. توسط زنی به بیمارستان برده می شود. جمهوی اسلامی نسرین را مدت کوتاهی بعد از دستگیری، در زندان اوین تیرباران می کند و در بهشت زهرا به خاک می سپارد.
فریدون، یکی از پسران مادر، شهریور ١٣۵٨ در کردستان در درگیری با عوامل جمهوری اسلامی کشته شد. پاشا، داماد مادر را نیز جمهوری اسلامی در اوایل دهه شصت اعدام می کند. خبر اعدام پاشا را به مادر نمی دهند. آمادگی شنیدن مرگ دیگری را نداشت. سه سال بعد، پسر کوچک مادر که او هم فدایی اقلیت و دانشجوی معماری دانشگاه تهران بود، دستگیر می شود. با شنیدن خبر دستگیری پسر و وحشت از دست دادن سومین فرزند، پدر او سکته و سپس فوت می کند. مادر بار دیگر راهی زندان اوین می شود. به مادر دو بار بیشتر اجازه ملاقات با پسرش ندادند. پسر کوچک مادر، به دلیل شدت جراحات جسمی و روانی شکنجه، چند ماه پیش از کشتار زندانیان سیاسی در تابستان شصتوهفت، از زندان آزاد می شود.
مادر سال ها با همه سختی هایی که دست و پنجه نرم می کرد، علیرغم اینکه هیچ کدام از فرزندانش در خاوران به خاک نبودند، همراه و در همبستگی با مادرانی که فرزندانشان در خاوران دفن شده بودند، به خاوران می رفت. مادر دهکردی از نخستین سال های دهه شصت پایش به خاوران رسید. وضعیت سلامتی مادر، پس از آزادی پسرش از زندان و دیدن وضعیت وخیم جسمی و روانی او، به شدت دگرگون می شود. مادر فرو ریخت و به تدریج سکوت محض اختیار کرد و دیگر نتوانست به خاوران و همچنین بهشت زهرا که دخترش نسرین در آن به خاک بود، برود. گاه در منزل ترانه “دایه دایه وقته جنگ است” را با لهجه لری و سوزی دردناک می خواند. تنها دو کلمه تکرار می کرد؛ “فریدون آمد و نسرین برگشت.” مادر در سکوت دردناکی در تیرماه ١٣٩۶ در منزل اش در تهران چشم از جهان فروبست. مادر دهکُردی، مانند بسیاری از مادران، مرگ فرزندان اش را هرگز باور نکرد و سیوهشت سال در انتظار بازگشت شان ماند.
چهارده خرداد شصتوهشت، وقتی که تلویزیون خبر مرگ خمینی را داد، مادر ناگهان از جای اش بلند می شود و روسری نسرین را می آورد. در حالی که می خندید، شروع به خواندن “دایه دایه” می کند و وسط خانه به رقص و پایکوبی بختیاری می پردازد و روسری نسرین را بالای سرش تکان می دهد.
نسرین محمدپور دهکُردی
نسرین محمد پور دهکُردی سال ١٣٣٨ در شهر کرد، استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد. نسرین به هنگام دستگیری، دانشجوی اقتصاد دانشگاه ملی تهران بود. او بعد از انقلاب، به سازمان چریک های فدایی خلق پیوست و در جریان انشعاب، با اقلیت همراه شد و در بخش کارگری این سازمان به فعالیت پرداخت. نسرین را جمهوری اسلامی بیست روز بعد از دستگیری و شکنجه های قرون وسطایی، در ٢٩ آذر ١٣۶٠ در زندان اوین تیرباران کرد. نسرین به هنگام اعدام ٢٢ سال داشت. نسرین همراه یکی از همرزمانش، هنگامی که از تهران عازم کرج بود، در ٩ آذر ١٣۶٠ دستگیر شد.
فریدون محمدپور دهکُردی
فریدون، سال ١٣٢٩ در شهر کرد، استان چهار محال بختیاری به دنیا آمد. پیش از انقلاب یاور تهیدستان بود. بعد از انقلاب، به سازمان چریک های فدایی خلق ایران ملحق شد و بعد از جدایی چریک های فدایی خلق به رهبری اشرف دهقانی، به این جمع پیوست. فریدون، اواسط سال ۱۳۵۸ با فراخوان فداییان اشرف ، به کردستان رفت و در آنجا در درگیری با عوامل جمهوری اسلامی کشته شد. فریدون، پیش از انقلاب نیز با فداییان در ارتباط بوده است.
پاشا مقیمی
روایت های متفاوتی در باره تاریخ دستگیر و تاریخ اعدام پاشا وجود دارد. برخی تاریخ دستگیری وی را ١٣۶٠ و برخی آن را سال ١٣۶٢ و ١٣۶٣ عنوان می کنند. پاشا تا پیش از انقلاب در آلمان به تحصیل مشغول بود و در کنفدراسیون دانشجویان خارج کشور فعال بود. بعد از انقلاب به ایران بر می گردد و در شهر محل تولدش، رشت، به سازمان چریک های فدایی خلق ملحق می شود. در جریان انشعات اقلیت و اکثریت در سال پنجاهو نه، پاشا به همراه همسرش، خواهر نسرین و فریدون، به اقلیت می پیوندد.
پاشا، سال ۱۳۶۰ ، پس از قطع ارتباط اش با سازمان در بین راه تهران و کرج، در پوشش تعمیر کار پنهان می شود، اما محل اختفایش لو می رود، دستگیر، شکنجه و سپس اعدام می گردد.