غربت و سنگینی‌ بار امانت…

به تازگی نوشته بسیار زیبا، صمیمانه اما پردردی خواندم از فعال اجتماعی لیلا قلعه بانی‌ “به برادرانم که با رفتنشان کودکی من هم پرکشید”. با مرور خاطراتی چنین پر درد خواستم بیشتر از لیلا بدانم؛ از سالهای سیاه ۶۰، آنچه که بر لیلای کوچک و خانواده او رفت زمانی که دو برادرش به فاصلهٔ چند روز در شهریور سال ۶۰در مشهد اعدام شدند؛ محمّد قلعه بانی‌ دانشجوی سال آخر دندانپزشکی دانشگاه مشهد- رضا قلعه بانی‌ دانشجوی ریاضی دانشگاه مشهد . لیلا از فعالین ” کارزار تدارک دادگاه بین المللی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت ” و خواهان دادگاهی‌ کردن عاملین قتل عامهای دهه ۶۰است با لیلا به گفتگو نشستم تا بیشتر از او و خواسته‌هایش بدانیم.

لیلا قبادی  

  می دانیم که جمهوری اسلامی در دهه ۶۰یکی‌ از بزرگترین جنایات تاریخ معأصر ایران را مرتکب  شده و دهها هزار انسان را به جرم اینکه به آرمان عدالت اجتماعی و آزادی باور داشتند قتل عام می کند از آن پس خانواده های کشته شدگان به حق خواستار محاکمه عآملین اصلی‌ این کشتار یعنی‌ سران جمهوری اسلامی هستند شما یکی‌ از افراد این خانواده ها هستی‌ که همیشه این خواسته را دنبال کردی خواستم از تجربه خود درآ ن سالها بگویی.   
     
من در آن نامه فقط خواستم درد دل کنم و آنچه را که در طول سالیان  توان بیانش را نداشتم برای نسل امروز بازگو کنم.سالیانی که در واقع هنوز در بهت و ناباوری و شوک از دست دادن برادرانم غوطه وربودم و سعی هم برای خروج از آن نداشتم یعنی چاره ای نمی دیدم. رنجی که در طول سالیان حتی در داخل خانواده هم از صحبت کردن در باره اش طفره می رفتیم رنجی که آنقدر عظیم بود که به گفتار نمی آمد. حقیقتش را بخواهید یک فشار روانی به صورت یک مکانیسم دفاعی مرا وادار می کرد که این دردرا به عقب برانم و در باره اش  سکوت کنم تا بتوانم تحملش   کنم.  و یک زندگی حتی الامکان عادی  را برای خود وخانواده ام فراهم کنم. من حتی عکس برادرانم را در منزل نگذاشته ام حتی از بازگشت ونگریستن به آنچه بر ما گذشت وحشت داشتم “این داغ باید سر به مهر بماند “ این روش من  برای رهایی از رنج وتلاش برای  نگریستن به آینده, فقط و فقط آینده بود .

 وقتی به خارج از کشور آمدم هدف شماره یک برای من بیان رنجی بود که خانواده ام و سایرین تحمل کرده  و می کنند ولی وقتی واقعیت اینجا را دیدم، اولش ناامید شدم چون تازه خاتمی آمده بود سر کار و گوش هیچ کس بدهکار نبود. غربیها راهی برای تامین منافع خود پیدا کرده بودند و حقوق بشر و فریاد عدالت خواهی باید منتظر میماند  تا فرصت بعدی که نیازش را احساس کنند .  گروههای اپوزسیون هم که خیلیهاشون توسط سید خندان به بازی گرفته شده بودند . معدودبودند افراد و گروه هایی که در این تله رژیم نیفتاده بودند . میتوانید خودتان حدس بزنید که چه حالی شدم. من که  در داخل فکر میکردم مردم به دلیل تبلیغات گسترده رژیم  دچار توهم شده اند و خاتمی را باور کرده اند ، وقتی آمدم اینجا و همان فضا را دیدم وحشت کردم و برای مدتی فقط و فقط غصه خوردم و مریض شدم. تصمیم گرفتم موقتا به این مساله فکر نکنم و به فکر آینده روشنی با تحصیلات و شغل خوب و … باشم. ولی فرار از آنچه بر من و ما  گذشته خیلی سخت و غیر ممکن بود و هست. همیشه وجدانم به من نهیب میزد که برای مسولیت سنگینی غربت را اختیار کرده ام.

وقتی در جریان انتخابات گذشته دیدم دوباره ماجرا دارد تکرار میشود و رژیم بار دیگه مردم را به بازی گرفته و دولتهای غربی هم از خدا خواسته میخواهند فردی مثل موسوی را بر موج اعتراضات مردم سوار کنند و او را رهبر جنبش مردمی معرفی کنند دیگر نتوانستم تحمل کنم . ماهها با خودم کلنجار رفتم تا توانستم علیرغم آن مکانیسم  روانی که مرا در خلوت و سکوت خود کشانده بود، رنجم را روی صفحه کاغذ بریزم. تصمیم گرفتم کسانی را پیدا کنم که مثل خودم فکر می کنند و عدالت برایشان  مهمتر از زد و بندهای سیاسی است که توانستم گروه ایران تریبونال, که از قضا تازه هم اعلام موجودیت کرده بود, را پیدا کنم . جمعی از خانواده های جان باختگان که دلی سوخته دارند و هدفشان محاکمه سران این رژیم به جرم جنایت علیه بشریت است.

  متاسفانه نسل امروز کمتر با آرمانها و ارزشهای نسل ۵۷آگاهی‌ و ارتباط دارد به نظر میرسد بخشی از جریانهای که مدعی ادامه راه آن نسل هستند به خاطر عملکرد غلط و به خاطر آنکه از مسیر آن نسل دور شده‌اند و به چیز دیگری تبدیل شده خود یکی‌ از این مانع ها هستند که نسل امروز بتوانند آرمانهای ان نسل را بشناسد چون نسل امروز این جریانها را می بیند که مدعی ادامه آن نسل هستند در نتیجه آن نسل را هم متاسفانه بر اساس عملکرد امروزی این جریانها قضاوت میکنند و طبیعی است که به این نتیجه برسند که آنها هم شبیه همین امروزی‌ها بوده‌اند و نتیجه اینکه این نسل  راهش را از آن نسل جدا کنند می خواستم بدانم شما که با آن نسل آشنائی داشتید و وضعیت این جریانها و سازمانهای مدعی را امروز می بینید نظرتان در این باره چیست؟

من یک فرد سیاسی نیستم و دانش سیاسی لازم  برای پاسخ به این سؤال را ندارم یعنی مسائل سیاسی و اجتمایی  همیشه  برای من که با علوم طبیعی و روابط منطقی کار کرده ا م بسیار پیچیده است. از طرفی چون خودم سیاسی کار نیستم نمیتوانم منصفانه و با احاطه کامل نظر بدهم در واقع من خارج از گود هستم نمیتوانم پیچدگیهای مبارزه را درک کنم. با این حال فقط به لحاظ احساسی میتوانم بگویم که : 
از نظر من سنخیتی بین اپوزسیون خارجه نشین با نسل ۵۷وجود ندارد من شخصا حتی فاصله عمیقی را بین خواسته ها و شعار های اولیه این گروه های سیاسی (که همانا خواسته های نسل ۵۷هم بود) که برخواسته از نیازهای واقعی و از متن جامعه بود با عملکرد امروزشان می بینم و فکر می کنم به همین دلیل هم توان جذب نیروهای جدید را کمتر دارند یا اصلا ندارند. اینگونه عملکردها که حتی از نظر فرد غیر سیاسی چون من هم پنهان نیست عامل مهمی در فاصله گرفتن و عدم شناخت نسل جوان امروز ازآرمانهای  آن نسل پاکباخته و بی نظیر تاریخ ایران است. رژیم حاکم هم با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی وسیعی که در اختیار دارد به این فاصله دامن زده است .   

نیازهای واقعی مردم از متن مردم برمی خیزد و جوانهای داخل خیلی بهتر از آن آگاه بوده و به مردم نزدیکترند (حتی اگر به اندازه اپوزسیون خارجه نشین کتاب نخوانده و بحث سیاسی نکرده  باشند. حال اینکه این نیاز واقعی چقدر به ایده آلها و  تئوریهای اپوزسیون  نزدیک است بحث دیگری است و من قصد ارزش گذاری ندارم.) زیرا این جوانان هنوز وارد معادلات و معاملات سیاسی موجود نشده اند. گروههای اپوزسیون همانطور که اشاره کردید به موجودیت خود بیشتر بها می دهند تا پایبند بودن به اصول مبارزه. برایشان مهم تر این است که به بازی گرفته شوند حتی اگر توسط امپریالیسم جهانی و ارتجاع کثیف  داخلی باشد. گاهی مواقع از  موضعگیری هایشان بوی تعفن به مشام میرسد گویی بعضیها حاضرند حتی با جانیان حاکم سر یک میز بنشینند و به یک کرسی در مجلس قانع خواهند بود و صدها هزار کشته راه آزادی و خانواده هایشان هم که ” بی خیالش، گذشته ها گذشته”. این خونها هم فقط موقعی به درد می خورد که استفاده تبلیغاتی و ابزاری داشته باشد . آن عظمت و شکوهی که ناشی از حضور در متن مردم و وجود آن نسل پاکباخته بود دیگر دیده نمیشود اینقدر ذلیل و خوار شده ا ند که مرزهای روشن بین خواستهای انسانی و ضدانسانی بین مردم و قاتلین مردم روز  به روز بیشتر و بیشتر در هم شکسته میشود و اصل مبارزه برای آزادی و عدالت اجتمایی که خواسته نسل ۵۷ و مردم است در هیاهوی تنازع برای بقاء  سیاسی رنگ باخته و تهی از مفهوم می شود.

– طرح پی‌ گیری محاکمه عآملین جنایت دهه ۶۰در عمل و در واقعیت موجود چه چشم اندازی دارد؟ میدانیم که دادگاههای بین المللی وابسته به سیاست دولتهای غربی هستند و دولتهای غربی هم با این رژیم در زمینه‌های مختلف منافع مشترک دارند کسانی که به چنین راههای دل میبندند اگر قصد و غرض دیگری نداشته باشند ساده ا ندیش و دچار توهم هستند می‌‌ماند اینکه نخست باید به مردم برای سرنگونی این رژیم کمک کرد تا خواسته این خانواده ها و جامعه‌ به اجرا در آید .
یک دوره ای روشنفکران و انسانهای مترقی جنایتکاران را به طور سمبلیک غیابی محاکمه می‌‌کردند می‌‌دانیم که ژان پل سارتر و دوستانش در یکی‌ از خیابانهای پاریس دادگاه تشکیل دادند و شاه ایران را به جرم کشتن زندانیان سیاسی محاکمه و محکوم کردند اما امروز شرایط متفاوت است جانیان دیروز خود مدعیان حقوق بشر هستند در عرصه جهانی. 
امروز بسیاری از سران و مهره های ریز و درشت رژیم  ماسک اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی بر چهره زده‌اند که در دهه ۶۰از عاملین کشتار و شکنجه بودند ابزارهای اجرای قدرت در دست آنها بوده است خاتمی وزیر فرهنگ بوده، موسوی نخست وزیر، رفسنجانی همه کاره بوده و دیگر مهرهای ریز و درشت اصلاح طلب امروزی اجزای این ماشین آدم کشی بوده‌اند یا مستقیم در آدمکشی دست داشته‌اند یا آدمکشی دوستشان را توجیه تئوری‌فرهنگی و هنری میکردند. 
…   
در بحث تریبونال و محاکمه رژیم برای من شخصا بیشتر بحث احساسی و عاطفی و دادخواهی برای حقوق انسانی مطرح است تا سیاسی, اینکه معتقدم که باید جایی و زمانی عدالتی باشد مگر میشود دنیا اینقدر بی حساب و کتاب باشد. هر چند کلیت دادگاه نهایتا یک مساله سیاسی میشود . چون مربوط به افرادی میشود که به دلیل سیاسی کشته شدند .  در حدی که به من مربوط میشود  هدف فریاد کردن رنجیست که نسل ما کشیده، برای افکار عمومی جهان و هموطنانمان. مقصود ثبت هدفمند  جنایاتیست که جهان از آن خبردار نشد. هدف,  دادن فرصتی به خودمان و خانواده هاییست که به دنبال  دادخواهی خون عزیزانشان هستند و دادن فرصت به همه آزادیخواهانی که زیباترین  سالهای عمرشان را در زندانها و شکنجه گاههای رژیم گذراندند تا در دادگاهی عادل برای رسیدگی به پرونده این حاکمان خونخوار و عاملین شکنجه و کشتار شکایات برند. هدف ایجاد روحیه همدلی و همزبانی بین خانواده هاست. خانواده هایی که جگرگوشه هایشان برای هدف مشترک” آزادی و عدالت اجتمایی” کشته شده اند 

من شخصا هدفم تحقق آرزوی مادرم برای   محاکمه سران رژیم ‘  از تمامی جناحها ودسته ها ‘ است  اگر من وارث خون به ناحق ریخته شده برادرانم هستم دلم میخواهد به جای آنها فریاد بزنم و به جهانیان و هموطنان شریفم بگویم که ” ما نه می بخشیم و نه فراموش میکنیم” و هیچ فرد یا گروهی هم اجازه ندارد که به جای ما ببخشد وبا رژیم مسامحه و مماشات کند هیچ کدامتان نمیتوانید بفهمید که برادر من چقدر عاشق زندگی بود. هیچ کدامتان نمیتوانید حیاتش را به او برگردانید. هیچ کدامتان  نمی توانید بینایی مادرم، حیات  از دست رفته پدر و مادرم و سلامت مرا به ما برگردانید پس بی زحمت راحت به ما امر نفرمایید که” بنا به مصلحت سیاسی ما  و منافع قدرتهای غربی فعلا بی خیال جنایات گذشته رژیم 

نمیخواهم آرزوی مادرم برای محاکمه سران رژیم رأ به گور ببر م   . ماخانواده های داغدار هیچ گونه مسامحه ومصالحه ای با قاتلین دیروز را بر نمی تابیم.  برای ما این داغ همیشه تازه است و مربوط به ”امروز” میشود نه دیروز و گذشته  . 
هدف مهم تری که دارم رساندن این فریاد به گوش نسل جوانیست که با خواستهای بر حق سینه خود را سپر کرده و جان بر کف به خیابان آمده. جوانانی که موقع جنایات دهه خونین ۶۰ هنوز به دنیا نیامده بودند یا خیلی کوچک بودند و خاطره ای از آن زمان ندارند خانواده ها هم به دلیل جو رعب و وحشت حاکم نتوانستند حقایق را برایشان بیان کنند . جوانهایی که متاسفانه  هیچ خاطره ای از نسل پاکباخته و به خون خفته  ۵۷ ندارند. ولی خوشبختانه ,علیرغم تلاشهای بی وقفه و تبلیغات گسترده رژیم توانستند همان خواست های بر حقی (“آزادی و عدالت اجتمایی”)  را فریاد کنند که امثال برادران من ۳۰ سال پیش خواهانش  بودند وبهاء سنگینی را هم برایش پرداختند. میخواهم به این نسل بگویم که این رژیم در تمامیتش قاتل نسل گذشته است و آقایانی که امروز ادعای آزادیخواهی و اصلاح طلبی دارند دستشان  به خون آزادی خواهان دیروز آغشته است خون عزیزترین فرزندانمان که به امر” امام راحل” و به دست “عاشقان امام” بدون محاکمه و  ریخته شده.

 اینها هیچ اظهار ندامتی از گذشته خود ندارند و هیچ تاسفی هم ازعشق به خونخوار ترین دیکتاتور زمانه  ندارند بلکه در اثبات اینکه در اجرای اوامر او کوتاهی نکرده اند بر همدیگر پیشی می گیرند. وقتی اینها به این راحتی به اسم خدا جنایت کرده و به آن افتخار میکنند ابایی از تکرار آن در آینده هم نخواهند داشت.شکنجه گران و قاتلین آن نسل ماهیتا تغییری نکرده اند در حال حاضر به دلیل تضاد منافع با یک گروه دیگرشکنجه گر و قاتل دم از آزادی بیان و حقوق انسانی میزنند وجوانان  عاصی را لشکر خود میخوانند.در حالیکه  خودشان هم بهتر از هر کسی میدانند که با حضور اولین نشانه های آزادی بیان گور خودشان کنده شده است. خودشان هم بهتر از همگی ما می دانند که وجود کثیفشان هیچ ارتباطی با خواسته های واقعی و بر حق جوانان میهنمان  ندارند. آنها بارها و بارها تکرار کرده اند که در چارچوب قانون اساسی و خواسته امام راحل “مبارزه” میکنند گویا خمینی با خامنه ای خیلی متفاوت بوده و در زمان حیاتش آزادی به وفور موجود بوده ولی نسل به خون خفته دهه ۶۰اصلا  بیخود و بی جهت رفته سینه دیوار ایستاده و گفته شلیک کنید برای کمی شوخی و تفریح ….  

برای من که یکی ازهزاران  داغدارخاموش نسل پا کباخته ۵۷هستم بسی تاسف انگیز است که برای نسل جوانمان  از خمینی یک قهرمان بسازند و  نخست وزیر همه کاره اش خود را ناجی آنها  بخواند. انگار این ۳۰سال گذشته اعدام و شکنجه و تجاوز  نبوده و حالا خامنه ای این مشکل را باب کرده و احمدی نژاد مجری آن است و هیچ شباهتی هم با آنچه خمینی و مجری اوامرش (موسوی…) انجام میدادند ندارد. اینجاست که خودم را مقصر میدانم که در رساندن پیام نسل پاکباخته ۵۷کوتاهی کرده ام. نسلی پاکباخته و بی نظیر که نیازهایش واقعی بود و از دل مردم بر می آمد. و به همین دلیل هم در دل مردم جا داشت و روح جدایی ناپذیر از مردم بود. خواسته هایی مثل آزادی و عدالت اجتمایی که با منافع حکام مذهبی در تضاد بود به همین دلیل هم به نام همان مذهب چنان قلع و قمع کردند و چنان رعب و وحشتی حاکم کردند که نظیر نداشت و نتیجه اش را می بینید.

دول غربی هم فقط و فقط به منافع خود می اندیشند وقتی دم از حقوق بشر میزنند موقعی است که با رژیم حاکم به تفاهم نمیرسند این  فقط در ارتباط با ایران نیست در رابطه با چین، کشورهای عربی و… هم داشته اند. حقوق زنان و کودکان در اغلب این کشورها   مثل عربستان تضییع می شود ولی امریکا و اروپا روابط بسیار حسنه ای با آنها دارند. مگر زن ایرانی خونش رنگین تر  از زن عرب است یا برای سیاستمداران غربی متفاوت  تر است که به خاطرش منافع خود را به خطر بیاندازند. واقعیت این است که حتا اگر در ایران هم چهار زن عقدی و چندین صیغه را زیر خروارها چادر مدفون هم کنند تا زمانی که با منافع غرب تضادی نداشته باشد برایشان قابل قبول است و به اسم آزادی و احترام به عقاید دیگران توجیهش هم می کنند.

 راستش من وقتی اولش این مسامحه وسیاستهای کثیفشان را میدیدم به شدت از دستشان عصبانی بودم از طرفی هم از سکوت مرگبار جامعه  ایرانی عصبانی بودم که چرا در مقابل رنجی که ما می کشیم بی تفاوت بودند. ولی دیدن خیزش جوانان روح تازه ای در کالبد ما تبعید یان هم دمید و ما را به مردم ایران امیدوارتر کرد. و همین سبب شد که همه توانم را جمع کنم و گذشته تلخم را روی کاغذ بیاورم . و دیدن نتیجه اش درتماسهای جوانان برایم بسیار جالب بود. جوانان داخل دقیقا می دانند که کل این حاکمیت را نمی خواهند یعنی  می دانند که خواسته هایشان  در چارچوب هیچ کدام از جناح های رژیم نمی گنجد نسل امروز توان فرموله کردن خواسته هایش را دارد و اجازه نمی دهد فرصت طلبان خواسته هایشان را در راستای اهداف خود و بقا و موجودیت قسمتی ازرژیم جهت دهی کند. حتی در تماسهایی که داشتند با آگاهی کامل گفتند که ما می دانیم ومنظورتان را می فهمیم ولی فعلا 
  …. 
از سوال  شما دور نشوم, ما میخواهیم یکصدا فریاد کنیم و این امید برای دادخواهی را زنده نگهداریم حتی اگر جهانیان برای منافع کثیفشان  بخواهند خون عزیزمان را پایمال کنند. ما فریاد می کنیم که  این رژیم در تمامیت خود در این جنایت کثیف علیه بشریت دست داشته و همه جناحهای آن باید در مقابل عدالت پاسخگو باشند. ستاندن حق حیات از عزیزانمان تجاوز به حریم بشریت و حریم حیات است به هر بهانه ای که باشد. ما خانواده ها برایمان فرقی نمیکند که   در رابطه باهواداری از چه گروه سیاسی این حق از عزیزمان سلب شده باشد و در حال حاضراین گروهها در کجای میدان مبارزه سیاسی قرار دارند از نظر ما همه این عزیزان قربانی جنایت رژیم هستند و باید این درد را مشترکا فریاد کنیم. ما با این اعتقاد که “درد همدرد که داند همدرد” با این درد مشترک می توانیم نمونه ای زنده از همکاری و همیاری همه همدردان در راستای هدف مشخص  دادخواهی برای جلوگیری از تکرار فاجعه باشیم.

ما میخواهیم فریاد کنیم که هر آنکه در این دهه خونین مسولیتی حکومتی داشته و در مقابل کشتار سکوت اختیار کرده مسول کشتار فرزندان ماست و تا زمانی که تکلیف خودش را باخون عزیزانمان ، با  ما و با دلهای شکسته ما روشن نکند تا زمانی که رسما تکلیف خودش را با گذشته ننگینش روشن نکند و عذر تقصیر نخواهد برای ما همچنان مجرم است و ما هرگز و هرگز نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.  مگر می شود فراموش کرد رنج  دهه ها را ، مگر می شود فراموش کرد ناله مادران و ضجه کودکان را ، مگر می شود فراموش کرد شکنجه، تجاوز  و زندان را، مگر می شود فراموش کرد جسمهای رنجورخود را، مگر می شود عزیزانمان را و عمر از دست رفته را پس گرفت. کسانی که از ما انتظار بخشش دارند چه تضمینی می دهند که که این جانیانی که حتی جسارت اعتراف را ندارند در آینده مکرر و مکرر این جنایت را مرتکب نشوند. حتی اگرتنها راه نجات از جناح جنایتکارتر رژیم بخشش و حمایت از جناح “کمترجنایتکار”  و “کمتر شکنجه گرش” باشد؟!

و کلام آخر…

محاکمه سران رژیم اسلامی تنها آرزوی مادر داغدیده‌ام بود. 
 نمی‌خواهم من و سایر بازماندگان جانباختگان راه آزادی هم آرزوی محاکمه عاملین این جنایات ضد بشری را به گور ببریم و همه چیز فراموش شود . 
به همین خاطر مبارزه برای دادگاهی کردن مسببین قتل عام دهه ۶۰رأ تا پای جان ادامه می دهیم…