سخنرانی لیلا قلعه بانی در گوتنبرگ و پاریس، در روزهای ده سپتامبر و اول اکتبر ٢٠۱۱+فیلم

لیلا قلعه بانی، به دعوت گرداندگان سمیناری که جمعی از زندانیان سیاسی سابق در فاصله نهم تا یازدهم سپتامبر ٢٠١١ به مناسبت بیست و سومین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در شهر کوتنبرگ سوئد برگزار کردند، در باره اهمیت دادخواهی برای خانواده ها و محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی که کارزار ایران تریبونال در تدارک آن است، سخنرانی کرد.

لیلا قلعه بانی، به دعوت همگامان و حامیان کارزار ایران تریبونال، در برنامه ای که انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی، به مناسبت بیست و سومین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، روز شنبه اول اکتبر ٢٠١١، در پاریس برگزار کرد، سخنرانی کرد. لیلا، سخنان خود را محور دادخواهی و اهمیت پیگیری آن برای خانواده متمرکز کرد و در ادامه سخنان اش به فعالیت های کارزار و دستاوردهای تاکنونی آن و اهمیت محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت در یک دادگاه مردمی که کارزار ایران تریبونال در تدارک آن است، اشاره کرد. وی، از این پروژه دادخواهی، به عنوان یک حادثه تاریخی در مبارزات مردم ایران یاد کرد، که پس از به اجرا در آمدن می تواند الگوئی برای دادخواهی سایر مردم تحت ظلم و ستم در سایر نقاط جهان باشد. از نکات مثبت حضور لیلا  در گردهمائی پاریس می توان، از جمله به تماس وی با جمعی از خانواده ها، هم سرنوشتان خود اشاره کرد. خانواده ها فرم های اظهارنامه حقوقی را که حقوقدانان ایران تریبونال برای شکایت از رژیم تهیه و تنظیم کرده اند، با علاقه مندی از لیلا دریافت کردند.

موضوع سخنرانی لیلا در گردهمائی پاریس، کماپیش موضوع دادخواهی بود که در سمینار گوتنبرگ در باره آن صحبت کرده بود.

متن سخنرانی

آفتاب کم فروغ پاییزی رو به غروب است و در خانه دوران کودکیم بسر می بریم. ما بچه ها، دیگر دل و دماغش را نداریم از سر و کول هم بالا بریم. پدر غم های عالم را در سینه اش جمع کرده و در گوشه سه دری دراز کشیده و مادر در سایه درخت انار کهنسال هم آوا با صدای چرخ دستی کهنه اش، آوازهایش را زمزمه می کند: – اگر دستم رسد بر چرخ گردون،  ازو پرسم … صدای ناگهانی کوبه نمی گذارد جمله اش را تمام کند. از جایش بلند می شود و با غریزه ای طبیعی، کودکانش را جمع می کند و بطرف اتاق سه دری می دود. – بچه ها صدای در زدن ظالمه، بدوید بیاید اینجا! …  ما را به وسط اتاق هل می دهد. با عجله جاجیم قدیمی اش را روی ما می اندازد و می گوید: – طوری بشینید که شکل یک کرسی بشید … می خواهم اعتراض کنم، دستان کوچک خواهرم جلوی دهانم را می گیرد و صدایم را درگلو خفه می کند، هیس ! … دهانم خشک شده، هیچ هوایی آن زیر نیست، دارم خفه میشم. حضور روح محمد و رضا را در کنارم احساس می کنم…. پدر در را باز می کند. پاسدارها با خشونت به داخل خانه می آیند. مثل بید می لرزم. صدای پائی را می شنوم که به طرف تاقچه می رود…. مدتی است، دو برادر نازنینم محمد و رضا قاب عکسی شده اند دو طرف آینه نقره ای مادر بزرگ بر روی تاقچه. روی آینه  نقره ای، کنار عکس محمد و رضا عکس جهانگیر، ناصر، محمد قلی، تیمور، خداداد و چند نفر دیگر را چسبانده ام و زیرش با دستخط کودکانه نوشته ام “به کدامین گناه کشته شدند!” 

صدای عصبی نخراشیده ای سر مادرم داد می زند: – عکس اینهمه منافق را از کجا آورده ای؟!  صدا به ما نزدیک می شود. من خیلی می ترسم. یاد حرف پدرم می افتم ” حتی بچه های ده دوازده ساله را هم اعدام کرده اند-تنها به جرم فروش نشریه…” در همین حال به یاد نشریه ای می افتم که سال گذشته برای معلم ام برده بودم. از خودم می پرسم، به راستی او حالا کجاست؟ صدای پا نزدیک تر و نزدیک تر می شود. به ناگهان ضربه پوتینی به کمرم وارد می شود، احساس درد می کنم. می خواهم از وحشت فریاد بکشم، اما فریاد در گلویم می خشکد. 

  دست های مهربان همسرم بر گونه ام می لغزد و قریب به سی سال بعد در استکهلم از خواب می پرم. ” – باز که تو داری داد می زنی!!” … – آخ کمرم! کمرم خیلی درد می کنه. درست همون جایی که لگد خوردم. دوباره چشم هایم را می بندم. آینه نقره ای مادر بزرگ از روی تاقچه ناپدید شد. پاسدارها آن را با خود بردند. مادرم را می بینم که نفرین شان می کند. مثل همیشه با مشت بر سینه اش می کوبد و شکایت خمینی را پیش خدا می برد. مادر، هر بار که خمینی را در تلویزیون می دید می گفت: “منتظر باش تا روزی عمامه ات را به دور گردنت بیندازیم و کشان کشان تو را به دادگاه عدالت ببریم.” یاد روزی می افتم که خمینی مرد و مادرم گریه می کرد. با تعجب از او پرسیدم: مادر چرا گریه می کنی؟ تو الان باید خوشحال باشی و جشن بگیری! پاسخ اش را هرگز فراموش نمی کنم: ” آخه مادر، این جانی نباید به این راحتی می مرد. باید تقاص پس می داد… باید می ماند و پاسخگوی جنایات اش می بود… باید محاکمه می شد. این جنایتکار باید تقاص پس می داد…” این “باید”  تنها آرزوی مادر من نبود. آرزوی هزاران مادر و پدر داغداری بود که با این آرزو چشم از جهان فرو بستند. به یاد حرف مادر بهکیش می افتم که گفت: “اونها زندگیشون را برای مردم دادند و مردم از دل ما خبر ندارند. من به اسمشون قسم می خورم و امید دارم روزی دادم را باز ستانم. …” کابوس پشت کابوس در تنهایی، غربت و تبعید. کابوس جنازه های سرگردان در گورهای بی نام و نشان. کابوس گورهای شکسته. کابوس حفره های کنار گورها و سفیدی کفن هائی که از گورها  بیرون کشیده شده اند. کابوس طناب های دار که به دورگردن جوانان بستند و جنازه هایی که بر روی هم به خون آعشته شدند. و عدم توانایی وفا به عهدی که با مادرت در آخرین لحظه عمرش بسته ای، آخرین باری که چهره سرد و غمگنانه اش را لمس کرده ای  و گفته ای: – مادر! قول می دهم آرزویت را برآورده کنم. من صدای تو و صدای آنها خواهم شد. من به جای تو و به جای آنها فریاد خواهم زد … و بدنبالش انتخاب تبعید و سنگینی بار امانت در این غربت تلخ … .
کابوس هایی از این دست و آرزوی دادخواهی خانواده هایی که عزیزان شان را از آنها ستاندند، محدود به من نبوده، در سرتاسر جامعه ایران جریان دارد. آرزوی دادخواهی خانواده ها آرزویی است واقعی، که دیر یا زود پرچم آن برافراشته خواهد شد. آرزوی دادخواهی امری است فراگیر و همه گیر با ابعاد وسیع. من همین جا از تمامی پدران و مادران داغدار، خواهران و برادران سیاهپوش و فرزندان نازنین جان سپردگان راه آزادی اجازه می خواهم اعلام کنم ” ما از تمامیت رژیم جمهوری اسلامی ایران شکایت داریم و ظلمی که بر ما شده را بر نمی تابیم”. همچنین اجازه می خواهم، از طرف خانواده هایی که بیش از سی سال است در سوگ عزیزان شان نشسته اند، اعلام کنم که ما به یاری تک تک انسان های آزاده ای که رنج ما را درک می کنند، برای به سرانجام رساندن این دادخواهی نیاز داریم. 
برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان سپردگان راه آزادی و زندانیان سیاسی جان بدر برده ازکشتارهای دهه ۶٠، این کارزار را از چهار پیش آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان.در باره لزوم دادخواهی و برگزاری دادگاهی مردمی و اینکه اصولا چرا چنین دادگاهی باید برگزار شود می توانم در چند محور در بحثم به آن به پردازم. 
-اولین و مهمترین مساله تاثیرروانی دادگاه بر روی خانواده ها است. هزاران خانواده ای که تحت تاثیر فضای رعب و وحشت حاکم دچار آسیب دیدگی شده اند. آسیب عمیقی که نه تنها بهبود نیافته است، بلکه هنوز هم چون زخمی باز است، که مرحم می طلبد-غم از دست دادن عزیزان، عدم امکان سوگواری و شرایطی آزاد برای بیان دردمان، که گاه و بیگاه با تخریب مزار عزیزان مان همراه بود، و از همه دردناک تر سکوت اجباری یا اختیاری جامعه و نبود همدردی شایسته اجتماعی براین درد عظیم اجتماعی، بار سنگینی بر دوش خانواده ها گذاشت. فاجعه ای به این عظمت، به همراهی و همدردی اجتماعی و جهانی با خانواده ها نیاز دارد، که همواره مورد ظلم و تهدید و برخوردهای تحقیرآمیز ماموران حکومت بوده اند. خانواده ها، با از دست دادن عزیزشان مهر سیاسی بر پیشانیشان خورد و از شرایط یک زندگی عادی برای تحصیل، کار و امرار معاش محروم شدند. سکوت جامعه در قبال این فجایع و جنایات دولتی، رنج مضاعفی را به خانواده ها تحمیل و تحمل آن را برای شان دشوارتر کرده است. 
سکوت رسانه های جمعی، سکوت جوامع و دولت های غربی و نهادهای بین المللی همچون سازمان ملل متحد و سر سپردگان آن به درخواست رژیم، عدم وجود دادگاه و مرجعی قضایی در سطح جهانی برای رسیدگی به دادخواهی خانواده ها، خود درد عظیم است که ذات طبیعی و عدالت خواهانه خانواده ها را به تمسخر گرفته است. طرح مساله دادخواهی در یک دادگاه مردمی و بدون کمک سازمان ملل متحد، دولت ها و دادگاه های بین المللی که منافع شان به نوعی به وجود دولت های جنایتکار وابسته است، روح تازه ای در ما خانواده ها دمیده است. امید ما، فقط به انسان های آزاده و انساندوست است. از آنجایی که عزیزان مان برای اهداف عظیم انسانی و اجتماعی کشته شدند، تنها یک جنبش اجتماعی و همگامی گسترده مردمی تسکینی بر این زخم مزمن خواهد بود. به گواه ما، کارزارمردمی ایران تریبونال که از چهار سال پیش تلاش بی وقفه ای را برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت آغاز کرده است،  نقطه تلاقی این پتانسیل اجتماعی برای فریاد این درد مشترک است. 
-دومین دلیلی که برای این محاکمه مردمی می بینم، اهمیت آن از بعد تاریخی است.جنایتی عظیم و بی نظیر علیه بشریت انجام شده و عاملین آن باید محاکمه شده و پاسخگو باشند.این وظیفه تاریخی ماست و اصلا جای بحث و سوال ندارد. زیرسوال بردن مساله ای به نام دادخواهی سوال برانگیز است، چرا که نیاز انسان به عدالت یک خواسته طبیعی است. کسی که عدالت خواهی انسان هائی را که مورد ظلم واقع شده اند، مورد سوال قرار دهد، باید به خواستگاه این سوال تردید کرد. چرا که خواسته اش، خواسته یا ناخواسته در خدمت به حاکمیت های جنایت کاری است که همواره تلاش می کنند برروی خواسته ها و مطالبات انسانی، سرپوش بگذارند. دادخواهی، آرزوی همه پدران و مادرانی است که داغ فرزندان شان را برسینه دارند. وقایع تاریخی سلسله وار به هم پیوسته اند. بدون پرداختن به گذشته و یادآوری آنچه که بر ما رفته است و دانستن نقاط قوت و ضعف گذشته، حال را ساخت و آینده را رقم زد. مبارزه یک مسیر مشخص، تعریف شده و واقعی دارد. همه حرکت ها و جهت گیری های اداخل و خارج  کشور باید با آن ارزیابی شوند. مبارزه برای آزادی، حاکمیت انسان ها و برقراری عدالت اجتماعی خواسته و آرمان نسل ۵۷است، که هم چنان در متن افکار مردم همانند رود جاری است. کسانی که ادعای مبارزه می کنند، باید خود را با آن محک بزنند. دهه ۶۰چیزی نبود که بیک باره اتفاق افتاده و ناگهان به پایان برسد. آن زندانی سیاسی که تا آخر ایستاد و جان عزیزش را فدا کرد، تصمیم نداشت به میرد. هیچکس آزادانه و آگاهانه مرگ را انتخاب  نمی کند. انسان های مبارز آگاهانه مقاومت را انتخاب می کنند، اما برای زیستن و نه مرگ. مقاومت و انتخاب اینکه به لجن کشیده نشود و راضی به رنج همرزمان خود نباشد، ارزشی انسانی است که باید به نسل آمروز و نسل های آینده انتقال یابد. برادر من می دانست مصاحبه نکند، کشته خواهد شد. آگاهانه مقاومت را انتخاب کرد و با این مقاومت ارزشهایی انسانی را به من منتقل کرد که با زنده ماندنش نمی توانست منتقل کند. این وظیفه ما است که آرمان های انسانی و جوهره ای که آن ها را مقاوم کرد، به نسل های آینده انتقال دهیم. وظیفه ای که هر چه به آن بپردازیم کم پرداخته ایم. وظیفه ای، که فقدان پرداختن به آن، در سرگشتگی نسل امروز احساس می شود. فردی که آگاهانه و هدفمند زندان را به خاطر آرمان هایش تحمل کرده، نباید با یک قاچاقچی اشتباه گرفته شود. انتقال آرمان ها و آرمان خواهی نسل ۵۷به نسل امروزفقط توسط بازماندگان آن نسل میسر است. جامعه ای که آرمان خواهی در آن بمیرد، هرگز راه به تغییر و دگرگونی نخواهد برد. از اینرو، حاکمیت تلاش می کند میان آن نسل و بازماندگان کشتارهای دهه ۶۰با  نسل امروز فاصله بیاندازد و نسل جدید را از آرمان خواهی نسل دهه شصت، دور نگهدار دارد. ما، به عنوان بازماندگان دهه خونین و نزدیکترین افراد به نسل مبارزه و بی همتای پنچاه و هفت،  این توان را داریم در مقابل توطئه رژیم به ایستیم و ابعاد آن جنایات هولناک را آن چنان که اتفاق افتاد و سیمای واقعی و مقاوم آن نسل به خون خفته را آنگونه که بوده به آیندگان منتقل کنیم. و تلاش جناح های غالب و مغلوب رژیم را برای بی اثر کردن مبارزات آن نسل برجامعه و مردم، بی اثر سازیم. 
برای نخستین بار در تاریخ ایران و جهان، مردمی پرچم دادخواهی را علیه حکومتی بیدادگر به دست گرفته و طی چهارسال تلاش و کوشش بی وقفه، صلاحیت دادگاه های “قانونی”، دولت ها و نهادهای بین المللی را برای رسیدگی به جنایاتی که در دهه شصت در زندان های ایران رخ داد،  به چالش می کشند. دادگاه مردمی جهانی ایران تریبونال، الگویی شایسته برای سایر ملل تحت ظلم و ستم است، که حکومت های بیدادگر خود را که مورد حمایت بین المللی هستند و در تمامی نهادها و مجامع بین المللی پذیرفته شده اند، در دادگاه های مردمی که خود به پا می کنند، به محاکمه بکشند. 
هدف ما بطور خلاصه 
 تلاش برای بد ست آوردن آمار دقیق کشته شدگان در زندان های رژیم جمهوری اسلامی – 
ثبت هدفمند مدارک و شواهد به شیوه ای که قابل ارائه به محاکم با شد  – 
ثبت اعدام های دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، در تاریخ-
 محاکمه مردمی رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت، براساس موازین حقوقی شناخته شد بین المللی – 
عقیم گذاشتن تلاش جانیان حاکم برایران برای پنهان کردن این جنایت هولناک  – 
 متوقف کردن مجازات اعدام و جلوگیری از تکرار این جنایت، که مهمترین دلیل و هدف بحث دادخواهی است  –
چرا فقط دهه ۶۰؟ 
با تحقیق و مشورت با افراد آگاه و حقوقدانان آشنا به حقوق جزائی بین المللی، کشتارهای دهه ۶۰  حتی بر اساس قوانین جزایی نا رسا و ناکامل موجود، به دلایل زیر جنایت علیه بشریت شناخته شده و قابل پیگیری می باشد: 
وجود مدارک مستدل و محکمه پسندی چون حکم ودستخط خمینی وسایر مدارک مکتوب و محکمه پسند – 
 فراگیربودن کشتارها، که از سال ۶٠  آغاز و تا پائیز ۶۷ادامه یافت. – 
این کشتارها از نظرپراکندگی جغرافیایی و شمار قربانیانش کشتاری بود سیستماتیک و برنامه ریزی شده. – 
نتیجه بلافاصل محکومیت جانیان حاکم  
 ثبت ابعاد فاجعه در تاریخ، از زبان خود قربانیان    –
جلب توجه افکارعمومی جهانیان  به اعدام های گسترده اوایل دهه ۶٠ و بویژه قتل عام تابستان ۶۷  – 
ایجاد فشار جهانی، که رژیم جمهوری اسلامی را مجبور سازد به دستگیری، شکنجه و اعدام مخالفان سیاسی خاتمه دهد  – 
رسوا کردن رژیم درافکارعمومی جهانیان وافزایش اعتراضات جهانی به منظور کاهش کمک های بین المللی به رژیم، برای بقای آن. 
موقعیت کنونی کارزار 
کارزار تدارک مردمی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت، پس از یک دوره دو ساله تحقیق و پژوهش و دهه ها دیدار و نشست داخلی و جهانی با کارشناسان حقوقی و حقوقدانان سرشناس جهانی، دادگاه های موجود، محلی و بین المللی و مجامع حقوق بشری و نهادهای بین المللی، در تاریخ ده دسامیر دوهزار و نه، روز جهانی حقوق بشر، با هدف برگزاری یک دادگاه مردم جهانی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، اعلام موجودیت کرد.
یک سال بعد، در ده دسامبر دوهزار و ده، روز جهانی حقوق بشر،کارزار  دومین جلسه سراسری و عمومی خود را برگزار کرد و کلیه دستاوردهای یک سال فعالیت بی وقفه خود را در اختیار افکار عمومی قرار داد. سازماندهی جهانی فعالیت ها، دعوت از حقوقدانان سرشناس و مترقی جهانی برای پیوستن به کارزاز ایران تریبونال، از جمله فعالیت های این دور بود.
روز یازده آوریل دوهزار و ده، کارزار، نخستین کنفرانس حقوقی بین المللی را برای تدوین پروسه دادرسی و ساختار و  قانونمندی های حاکم بر دادگاه با حضور پنچ حقوقدان سرشناس جهانی تشکیل داد. 
متعاقب تدوین این اسناد، کارزار فعالیت برای تشکیل تیم بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال را در دستور کار خود قرار داد. تشکیل این تیم بدون اینکه حقوقدانی مسئولیت این تیم را به پذیرد، ممکن نبود. تلاش جهانی برای یافتن حقوقدانی که آشنا به دادگاه های مردم باشد و به پذیرد بدون دستمزد و تنها به دلیل علاقه اش به دفاع از حقوق انسان ها، به این پروژه به پیوندد، بعد از چهار ماه در ماه ژوئیه دوهزار و ده به ثمر نشست. 
بعد از این دستاورد، کارزار ایران تریبونال، دومین کنفرانس بین المللی را خود را با حضور پانزده حقوقدان سرشناس جهانی و ایرانی و ناظرانی از سوی کارزار، با هدف تشکیل تیم حقوقی بین المللی ایران تریبونال، در روز اول ماه اکتبر دوهزار و ده برگزار کرد. کنفرانس هشت نفر از کاندیداهای عضویت در تیم حقوقدانان ایران تریبونال-“کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال”(The International Legal Steering Committee of Iran Tribunal )را انتخاب کرد – هفت عضو اصلی و یک عضو مشورتی. اطلاعات مربوط به این سمینارو اسامی و مشخصات حقوقدانان عضو کمیته راهبردی در وب سایت ایران تریبونال موجود است. 
کنفرانس، پروفسور جان کوپر را که ریاست کمیته راهبردی را پذیرفته بود، به این سمت انتخاب کرد. کنفرانس، جان کوپر را مسئول تشکیل کمیته راهبردی و پیش نویس اساسنامه کمیته کرد. کمیته، نخستین جلسه خود را ژانویه دوهزار و یازده در لندن برگزار کرد. اساسنامه به تصویب رسید و کمیته راهبردی تشکیل و اعضای آن رسما به آن ملحق شدند.  
کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال، سازماندهی، تصویب و تنظیم پروسه دادرسی و سایر اسناد مربوط به پروژه را در دستور کار قرار داد و از آن زمان تا این تاریخ، جلسات خود را ماهی یک بار برگزار کرده است. پروسه دادرسی و سایر اسناد حقوقی تدوین گردید و قرار است پروژه در دو مرحله “کمیسیون حقیقت یاب”و “دادگاه” به اجرا در آید.”کمیسیون حقیقت یاب” به مدت پنچ روز از هجدهم تا بیست و دوم ژوئن دوهزار و دوازده در لندن برگزار خواهد شد.” دادگاه” قرار است، در اکتبر و نوامبر همان سال برگزار شود. محل و تاریخ دقیق دادگاه را متعاقبا به اطلاع عموم می رسانیم.
“کمیسیون حقیقت یاب” هشت تا ده عضو متشکل از شخصیت های سرشناس و مترقی و مستقل جهانی از هشت تا ده کشور خواهد داشت، که حداقل سه تن از آنان حقوقدان خواهند بود. 

هفت قاضی و حقوقدان سرنشاس جهانی از هفت کشور مسئولیت اداره “دادگاه”را به عهده خواهند داشت. یک تیم دادستان، متشکل از پنچ تا شش حقوقدان، یک تیم دفاع و چند وکیل مدافع، تیم بین المللی قضات را در دادگاه همراهی خواهند کرد. در روزهای ده سپتامبر و اول اکتبر ٢٠۱۱

آفتاب کم فروغ پاییزی رو به غروب است و در خانه دوران کودکیم بسر می بریم. ما بچه ها، دیگر دل و دماغش را نداریم از سر و کول هم بالا بریم. پدر غم های عالم را در سینه اش جمع کرده و در گوشه سه دری دراز کشیده و مادر در سایه درخت انار کهنسال هم آوا با صدای چرخ دستی کهنه اش، آوازهایش را زمزمه می کند: – اگر دستم رسد بر چرخ گردون،  ازو پرسم … صدای ناگهانی کوبه نمی گذارد جمله اش را تمام کند. از جایش بلند می شود و با غریزه ای طبیعی، کودکانش را جمع می کند و بطرف اتاق سه دری می دود. – بچه ها صدای در زدن ظالمه، بدوید بیاید اینجا! …  ما را به وسط اتاق هل می دهد. با عجله جاجیم قدیمی اش را روی ما می اندازد و می گوید: – طوری بشینید که شکل یک کرسی بشید … می خواهم اعتراض کنم، دستان کوچک خواهرم جلوی دهانم را می گیرد و صدایم را درگلو خفه می کند، هیس ! … دهانم خشک شده، هیچ هوایی آن زیر نیست، دارم خفه میشم. حضور روح محمد و رضا را در کنارم احساس می کنم…. پدر در را باز می کند. پاسدارها با خشونت به داخل خانه می آیند. مثل بید می لرزم. صدای پائی را می شنوم که به طرف تاقچه می رود…. مدتی است، دو برادر نازنینم محمد و رضا قاب عکسی شده اند دو طرف آینه نقره ای مادر بزرگ بر روی تاقچه. روی آینه  نقره ای، کنار عکس محمد و رضا عکس جهانگیر، ناصر، محمد قلی، تیمور، خداداد و چند نفر دیگر را چسبانده ام و زیرش با دستخط کودکانه نوشته ام “به کدامین گناه کشته شدند!” 
صدای عصبی نخراشیده ای سر مادرم داد می زند: – عکس اینهمه منافق را از کجا آورده ای؟!  صدا به ما نزدیک می شود. من خیلی می ترسم. یاد حرف پدرم می افتم ” حتی بچه های ده دوازده ساله را هم اعدام کرده اند-تنها به جرم فروش نشریه…” در همین حال به یاد نشریه ای می افتم که سال گذشته برای معلم ام برده بودم. از خودم می پرسم، به راستی او حالا کجاست؟ صدای پا نزدیک تر و نزدیک تر می شود. به ناگهان ضربه پوتینی به کمرم وارد می شود، احساس درد می کنم. می خواهم از وحشت فریاد بکشم، اما فریاد در گلویم می خشکد. 
  دست های مهربان همسرم بر گونه ام می لغزد و قریب به سی سال بعد در استکهلم از خواب می پرم. ” – باز که تو داری داد می زنی!!” … – آخ کمرم! کمرم خیلی درد می کنه. درست همون جایی که لگد خوردم. دوباره چشم هایم را می بندم. آینه نقره ای مادر بزرگ از روی تاقچه ناپدید شد. پاسدارها آن را با خود بردند. مادرم را می بینم که نفرین شان می کند. مثل همیشه با مشت بر سینه اش می کوبد و شکایت خمینی را پیش خدا می برد. مادر، هر بار که خمینی را در تلویزیون می دید می گفت: “منتظر باش تا روزی عمامه ات را به دور گردنت بیندازیم و کشان کشان تو را به دادگاه عدالت ببریم.” یاد روزی می افتم که خمینی مرد و مادرم گریه می کرد. با تعجب از او پرسیدم: مادر چرا گریه می کنی؟ تو الان باید خوشحال باشی و جشن بگیری! پاسخ اش را هرگز فراموش نمی کنم: ” آخه مادر، این جانی نباید به این راحتی می مرد. باید تقاص پس می داد… باید می ماند و پاسخگوی جنایات اش می بود… باید محاکمه می شد. این جنایتکار باید تقاص پس می داد…” این “باید”  تنها آرزوی مادر من نبود. آرزوی هزاران مادر و پدر داغداری بود که با این آرزو چشم از جهان فرو بستند. به یاد حرف مادر بهکیش می افتم که گفت: “اونها زندگیشون را برای مردم دادند و مردم از دل ما خبر ندارند. من به اسمشون قسم می خورم و امید دارم روزی دادم را باز ستانم. …” کابوس پشت کابوس در تنهایی، غربت و تبعید. کابوس جنازه های سرگردان در گورهای بی نام و نشان. کابوس گورهای شکسته. کابوس حفره های کنار گورها و سفیدی کفن هائی که از گورها  بیرون کشیده شده اند. کابوس طناب های دار که به دورگردن جوانان بستند و جنازه هایی که بر روی هم به خون آعشته شدند. و عدم توانایی وفا به عهدی که با مادرت در آخرین لحظه عمرش بسته ای، آخرین باری که چهره سرد و غمگنانه اش را لمس کرده ای  و گفته ای: – مادر! قول می دهم آرزویت را برآورده کنم. من صدای تو و صدای آنها خواهم شد. من به جای تو و به جای آنها فریاد خواهم زد … و بدنبالش انتخاب تبعید و سنگینی بار امانت در این غربت تلخ … .
کابوس هایی از این دست و آرزوی دادخواهی خانواده هایی که عزیزان شان را از آنها ستاندند، محدود به من نبوده، در سرتاسر جامعه ایران جریان دارد. آرزوی دادخواهی خانواده ها آرزویی است واقعی، که دیر یا زود پرچم آن برافراشته خواهد شد. آرزوی دادخواهی امری است فراگیر و همه گیر با ابعاد وسیع. من همین جا از تمامی پدران و مادران داغدار، خواهران و برادران سیاهپوش و فرزندان نازنین جان سپردگان راه آزادی اجازه می خواهم اعلام کنم ” ما از تمامیت رژیم جمهوری اسلامی ایران شکایت داریم و ظلمی که بر ما شده را بر نمی تابیم”. همچنین اجازه می خواهم، از طرف خانواده هایی که بیش از سی سال است در سوگ عزیزان شان نشسته اند، اعلام کنم که ما به یاری تک تک انسان های آزاده ای که رنج ما را درک می کنند، برای به سرانجام رساندن این دادخواهی نیاز داریم. 
برای نخستین بار در تاریخ ایران، کارزاری جهانی برای رسیدگی مردمی به کشتار زندانیان سیاسی در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی شکل گرفته است. هدف این کارزار، تشکیل دادگاهی است برای رسیدگی به اعدام های دسته جمعی و گسترده سال های اولیه دهه ۶٠ و قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧. ما، جمعی از خانواده های جان سپردگان راه آزادی و زندانیان سیاسی جان بدر برده ازکشتارهای دهه ۶٠، این کارزار را از چهار پیش آغاز کرده ایم. این کارزار تاریخی، تلاشی است برای دادخواهی و یک دست کردن مبارزات مان برای رسیدگی به قتل عزیزان مان.در باره لزوم دادخواهی و برگزاری دادگاهی مردمی و اینکه اصولا چرا چنین دادگاهی باید برگزار شود می توانم در چند محور در بحثم به آن به پردازم. 
-اولین و مهمترین مساله تاثیرروانی دادگاه بر روی خانواده ها است. هزاران خانواده ای که تحت تاثیر فضای رعب و وحشت حاکم دچار آسیب دیدگی شده اند. آسیب عمیقی که نه تنها بهبود نیافته است، بلکه هنوز هم چون زخمی باز است، که مرحم می طلبد-غم از دست دادن عزیزان، عدم امکان سوگواری و شرایطی آزاد برای بیان دردمان، که گاه و بیگاه با تخریب مزار عزیزان مان همراه بود، و از همه دردناک تر سکوت اجباری یا اختیاری جامعه و نبود همدردی شایسته اجتماعی براین درد عظیم اجتماعی، بار سنگینی بر دوش خانواده ها گذاشت. فاجعه ای به این عظمت، به همراهی و همدردی اجتماعی و جهانی با خانواده ها نیاز دارد، که همواره مورد ظلم و تهدید و برخوردهای تحقیرآمیز ماموران حکومت بوده اند. خانواده ها، با از دست دادن عزیزشان مهر سیاسی بر پیشانیشان خورد و از شرایط یک زندگی عادی برای تحصیل، کار و امرار معاش محروم شدند. سکوت جامعه در قبال این فجایع و جنایات دولتی، رنج مضاعفی را به خانواده ها تحمیل و تحمل آن را برای شان دشوارتر کرده است. 
سکوت رسانه های جمعی، سکوت جوامع و دولت های غربی و نهادهای بین المللی همچون سازمان ملل متحد و سر سپردگان آن به درخواست رژیم، عدم وجود دادگاه و مرجعی قضایی در سطح جهانی برای رسیدگی به دادخواهی خانواده ها، خود درد عظیم است که ذات طبیعی و عدالت خواهانه خانواده ها را به تمسخر گرفته است. طرح مساله دادخواهی در یک دادگاه مردمی و بدون کمک سازمان ملل متحد، دولت ها و دادگاه های بین المللی که منافع شان به نوعی به وجود دولت های جنایتکار وابسته است، روح تازه ای در ما خانواده ها دمیده است. امید ما، فقط به انسان های آزاده و انساندوست است. از آنجایی که عزیزان مان برای اهداف عظیم انسانی و اجتماعی کشته شدند، تنها یک جنبش اجتماعی و همگامی گسترده مردمی تسکینی بر این زخم مزمن خواهد بود. به گواه ما، کارزارمردمی ایران تریبونال که از چهار سال پیش تلاش بی وقفه ای را برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت آغاز کرده است،  نقطه تلاقی این پتانسیل اجتماعی برای فریاد این درد مشترک است. 
-دومین دلیلی که برای این محاکمه مردمی می بینم، اهمیت آن از بعد تاریخی است.جنایتی عظیم و بی نظیر علیه بشریت انجام شده و عاملین آن باید محاکمه شده و پاسخگو باشند.این وظیفه تاریخی ماست و اصلا جای بحث و سوال ندارد. زیرسوال بردن مساله ای به نام دادخواهی سوال برانگیز است، چرا که نیاز انسان به عدالت یک خواسته طبیعی است. کسی که عدالت خواهی انسان هائی را که مورد ظلم واقع شده اند، مورد سوال قرار دهد، باید به خواستگاه این سوال تردید کرد. چرا که خواسته اش، خواسته یا ناخواسته در خدمت به حاکمیت های جنایت کاری است که همواره تلاش می کنند برروی خواسته ها و مطالبات انسانی، سرپوش بگذارند. دادخواهی، آرزوی همه پدران و مادرانی است که داغ فرزندان شان را برسینه دارند. وقایع تاریخی سلسله وار به هم پیوسته اند. بدون پرداختن به گذشته و یادآوری آنچه که بر ما رفته است و دانستن نقاط قوت و ضعف گذشته، حال را ساخت و آینده را رقم زد. مبارزه یک مسیر مشخص، تعریف شده و واقعی دارد. همه حرکت ها و جهت گیری های اداخل و خارج  کشور باید با آن ارزیابی شوند. مبارزه برای آزادی، حاکمیت انسان ها و برقراری عدالت اجتماعی خواسته و آرمان نسل ۵۷است، که هم چنان در متن افکار مردم همانند رود جاری است. کسانی که ادعای مبارزه می کنند، باید خود را با آن محک بزنند. دهه ۶۰چیزی نبود که بیک باره اتفاق افتاده و ناگهان به پایان برسد. آن زندانی سیاسی که تا آخر ایستاد و جان عزیزش را فدا کرد، تصمیم نداشت به میرد. هیچکس آزادانه و آگاهانه مرگ را انتخاب  نمی کند. انسان های مبارز آگاهانه مقاومت را انتخاب می کنند، اما برای زیستن و نه مرگ. مقاومت و انتخاب اینکه به لجن کشیده نشود و راضی به رنج همرزمان خود نباشد، ارزشی انسانی است که باید به نسل آمروز و نسل های آینده انتقال یابد. برادر من می دانست مصاحبه نکند، کشته خواهد شد. آگاهانه مقاومت را انتخاب کرد و با این مقاومت ارزشهایی انسانی را به من منتقل کرد که با زنده ماندنش نمی توانست منتقل کند. این وظیفه ما است که آرمان های انسانی و جوهره ای که آن ها را مقاوم کرد، به نسل های آینده انتقال دهیم. وظیفه ای که هر چه به آن بپردازیم کم پرداخته ایم. وظیفه ای، که فقدان پرداختن به آن، در سرگشتگی نسل امروز احساس می شود. فردی که آگاهانه و هدفمند زندان را به خاطر آرمان هایش تحمل کرده، نباید با یک قاچاقچی اشتباه گرفته شود. انتقال آرمان ها و آرمان خواهی نسل ۵۷به نسل امروزفقط توسط بازماندگان آن نسل میسر است. جامعه ای که آرمان خواهی در آن بمیرد، هرگز راه به تغییر و دگرگونی نخواهد برد. از اینرو، حاکمیت تلاش می کند میان آن نسل و بازماندگان کشتارهای دهه ۶۰با  نسل امروز فاصله بیاندازد و نسل جدید را از آرمان خواهی نسل دهه شصت، دور نگهدار دارد. ما، به عنوان بازماندگان دهه خونین و نزدیکترین افراد به نسل مبارزه و بی همتای پنچاه و هفت،  این توان را داریم در مقابل توطئه رژیم به ایستیم و ابعاد آن جنایات هولناک را آن چنان که اتفاق افتاد و سیمای واقعی و مقاوم آن نسل به خون خفته را آنگونه که بوده به آیندگان منتقل کنیم. و تلاش جناح های غالب و مغلوب رژیم را برای بی اثر کردن مبارزات آن نسل برجامعه و مردم، بی اثر سازیم. 
برای نخستین بار در تاریخ ایران و جهان، مردمی پرچم دادخواهی را علیه حکومتی بیدادگر به دست گرفته و طی چهارسال تلاش و کوشش بی وقفه، صلاحیت دادگاه های “قانونی”، دولت ها و نهادهای بین المللی را برای رسیدگی به جنایاتی که در دهه شصت در زندان های ایران رخ داد،  به چالش می کشند. دادگاه مردمی جهانی ایران تریبونال، الگویی شایسته برای سایر ملل تحت ظلم و ستم است، که حکومت های بیدادگر خود را که مورد حمایت بین المللی هستند و در تمامی نهادها و مجامع بین المللی پذیرفته شده اند، در دادگاه های مردمی که خود به پا می کنند، به محاکمه بکشند. 
هدف ما بطور خلاصه 
 تلاش برای بد ست آوردن آمار دقیق کشته شدگان در زندان های رژیم جمهوری اسلامی – 
ثبت هدفمند مدارک و شواهد به شیوه ای که قابل ارائه به محاکم با شد  – 
ثبت اعدام های دسته جمعی و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، در تاریخ-
 محاکمه مردمی رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت، براساس موازین حقوقی شناخته شد بین المللی – 
عقیم گذاشتن تلاش جانیان حاکم برایران برای پنهان کردن این جنایت هولناک  – 
 متوقف کردن مجازات اعدام و جلوگیری از تکرار این جنایت، که مهمترین دلیل و هدف بحث دادخواهی است  –
چرا فقط دهه ۶۰؟ 
با تحقیق و مشورت با افراد آگاه و حقوقدانان آشنا به حقوق جزائی بین المللی، کشتارهای دهه ۶۰  حتی بر اساس قوانین جزایی نا رسا و ناکامل موجود، به دلایل زیر جنایت علیه بشریت شناخته شده و قابل پیگیری می باشد: 
وجود مدارک مستدل و محکمه پسندی چون حکم ودستخط خمینی وسایر مدارک مکتوب و محکمه پسند – 
 فراگیربودن کشتارها، که از سال ۶٠  آغاز و تا پائیز ۶۷ادامه یافت. – 
این کشتارها از نظرپراکندگی جغرافیایی و شمار قربانیانش کشتاری بود سیستماتیک و برنامه ریزی شده. – 
نتیجه بلافاصل محکومیت جانیان حاکم  
 ثبت ابعاد فاجعه در تاریخ، از زبان خود قربانیان    –
جلب توجه افکارعمومی جهانیان  به اعدام های گسترده اوایل دهه ۶٠ و بویژه قتل عام تابستان ۶۷  – 
ایجاد فشار جهانی، که رژیم جمهوری اسلامی را مجبور سازد به دستگیری، شکنجه و اعدام مخالفان سیاسی خاتمه دهد  – 
رسوا کردن رژیم درافکارعمومی جهانیان وافزایش اعتراضات جهانی به منظور کاهش کمک های بین المللی به رژیم، برای بقای آن. 
موقعیت کنونی کارزار 
کارزار تدارک مردمی برای محاکمه رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت، پس از یک دوره دو ساله تحقیق و پژوهش و دهه ها دیدار و نشست داخلی و جهانی با کارشناسان حقوقی و حقوقدانان سرشناس جهانی، دادگاه های موجود، محلی و بین المللی و مجامع حقوق بشری و نهادهای بین المللی، در تاریخ ده دسامیر دوهزار و نه، روز جهانی حقوق بشر، با هدف برگزاری یک دادگاه مردم جهانی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، اعلام موجودیت کرد.
یک سال بعد، در ده دسامبر دوهزار و ده، روز جهانی حقوق بشر،کارزار  دومین جلسه سراسری و عمومی خود را برگزار کرد و کلیه دستاوردهای یک سال فعالیت بی وقفه خود را در اختیار افکار عمومی قرار داد. سازماندهی جهانی فعالیت ها، دعوت از حقوقدانان سرشناس و مترقی جهانی برای پیوستن به کارزاز ایران تریبونال، از جمله فعالیت های این دور بود.
روز یازده آوریل دوهزار و ده، کارزار، نخستین کنفرانس حقوقی بین المللی را برای تدوین پروسه دادرسی و ساختار و  قانونمندی های حاکم بر دادگاه با حضور پنچ حقوقدان سرشناس جهانی تشکیل داد. 
متعاقب تدوین این اسناد، کارزار فعالیت برای تشکیل تیم بین المللی حقوقدانان ایران تریبونال را در دستور کار خود قرار داد. تشکیل این تیم بدون اینکه حقوقدانی مسئولیت این تیم را به پذیرد، ممکن نبود. تلاش جهانی برای یافتن حقوقدانی که آشنا به دادگاه های مردم باشد و به پذیرد بدون دستمزد و تنها به دلیل علاقه اش به دفاع از حقوق انسان ها، به این پروژه به پیوندد، بعد از چهار ماه در ماه ژوئیه دوهزار و ده به ثمر نشست. 
بعد از این دستاورد، کارزار ایران تریبونال، دومین کنفرانس بین المللی را خود را با حضور پانزده حقوقدان سرشناس جهانی و ایرانی و ناظرانی از سوی کارزار، با هدف تشکیل تیم حقوقی بین المللی ایران تریبونال، در روز اول ماه اکتبر دوهزار و ده برگزار کرد. کنفرانس هشت نفر از کاندیداهای عضویت در تیم حقوقدانان ایران تریبونال-“کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال”(The International Legal Steering Committee of Iran Tribunal )را انتخاب کرد – هفت عضو اصلی و یک عضو مشورتی. اطلاعات مربوط به این سمینارو اسامی و مشخصات حقوقدانان عضو کمیته راهبردی در وب سایت ایران تریبونال موجود است. 
کنفرانس، پروفسور جان کوپر را که ریاست کمیته راهبردی را پذیرفته بود، به این سمت انتخاب کرد. کنفرانس، جان کوپر را مسئول تشکیل کمیته راهبردی و پیش نویس اساسنامه کمیته کرد. کمیته، نخستین جلسه خود را ژانویه دوهزار و یازده در لندن برگزار کرد. اساسنامه به تصویب رسید و کمیته راهبردی تشکیل و اعضای آن رسما به آن ملحق شدند.  
کمیته بین المللی راهبردی حقوقدانان ایران تریبونال، سازماندهی، تصویب و تنظیم پروسه دادرسی و سایر اسناد مربوط به پروژه را در دستور کار قرار داد و از آن زمان تا این تاریخ، جلسات خود را ماهی یک بار برگزار کرده است. پروسه دادرسی و سایر اسناد حقوقی تدوین گردید و قرار است پروژه در دو مرحله “کمیسیون حقیقت یاب”و “دادگاه” به اجرا در آید.”کمیسیون حقیقت یاب” به مدت پنچ روز از هجدهم تا بیست و دوم ژوئن دوهزار و دوازده در لندن برگزار خواهد شد.” دادگاه” قرار است، در اکتبر و نوامبر همان سال برگزار شود. محل و تاریخ دقیق دادگاه را متعاقبا به اطلاع عموم می رسانیم.
“کمیسیون حقیقت یاب” هشت تا ده عضو متشکل از شخصیت های سرشناس و مترقی و مستقل جهانی از هشت تا ده کشور خواهد داشت، که حداقل سه تن از آنان حقوقدان خواهند بود. 
هفت قاضی و حقوقدان سرنشاس جهانی از هفت کشور مسئولیت اداره “دادگاه”را به عهده خواهند داشت. یک تیم دادستان، متشکل از پنچ تا شش حقوقدان، یک تیم دفاع و چند وکیل مدافع، تیم بین المللی قضات را در دادگاه همراهی خواهند کرد.