مادر سونا اوسطی

مادر سونا اوسطی، مادر محمدرحیمی،  در سال ١٣١١در شهرستان سراب متولد شد. وی سال ١٣۶۶ همراه دخترش سهیلا محمد رحیمی به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد، در حالی که هرگز نه هوادار این سازمان بوده و نه با آن­ها همکاری کرده بود. او، یک مادر بود که دخترش را همراهی کرده بود. مادر و دختر را شش ماه در زندان ارومیه نگه­داشتند، سپس آن­ها را به کمیته مشترک در تهران بردند. هردو را به مدت چهل روز در آنجا  تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار دادند. در آن زمان مهرانگیز، یکی دیگر از دختران وی و هوشنگ، یکی از پسرانش نیز در زندان بودند. به وی اتهام زده بودند که در خانه­ی خانه­ی موسی خیابانی دیده شده است. با همین اتهام وی را دوسال در زندان نگه­داشتند. دو دختر مادر سونا اوسطی، سهیلا و مهرانگیز و دو پسر ش، عزیز و هوشنگ در دهه­ی ١٣٦٠ به جوخه­ی مرگ سپرده شدند.  

با تشدید سرکوب سیاسی در اوایل دهه شصت،  پاسداران جمهوری اسلامی روز هفتم مرداد ماه ١٣۶٠ به منزل خانوادۀ محمدرحیمی در میدان غار ریختند و تمام ساکنان آن را از جمله هوشنگ، ابراهیم، سهیلا و پدر و مادر آن ها را دستگیرکردند. یک برادر دیگر آن ها،  عزیز در محل کارش، و خواهر دیگرشان مهرانگیر در خیابان و خواهر زادۀ آن ها حسین مجیدی که١۵ سال بیش نداشت، در همان دوران دستگیرشدند.

عزیز کمتر از یک ماه پس از دستگیری اعدام شد. حسین مجیدی در زیر شکنجه جان باخت و سهیلا و مهرانگیز در کشتار زندانیان سیاسی سال ١٣٦٧ اعدام شدند. هوشنگ و برادر دیگرش ابراهیم هر کدام به ده سال زندان محکوم شدند و در سال ١٣٧٠ آزاد شدند. هوشنگ یک سال بعد دوباره دستگیر شد و درسن ٣٢ سالگی در زندان اوین به دار آویخته شد.

عزیز محمدرحیمی

عزیز محمدرحیمی، فرزند سونا اوسطی و جلیل محمدرحیمی، بتاریخ ٣٠ فروردین ماه ١٣٣٠ در تهران به دنیا آمد. او دانشجوی حسابداری بود و به عنوان حسابدار کار می‌کرد. از سال ١٣۵۴ به سیاست و سازمان  چریک های فدایی خلق گرایش پیدا کرد. در زمان شاه مدت کوتاهی در بازداشت بود. بعد از انقلاب به فعالیت در ارتباط با سازمان چریک‌های فدایی خلق ادامه داد و هنگام انشعاب اقلیت- اکثریت، خط مشی انقلابی سازمان چریک های فدایی خلق ایران (اقلیت) را پذیرفت و به آن ملحق شد. او یکی از مسئولان شاخۀ کارگری این سازمان در جنوب تهران بود.

جمهور اسلامی، عزیز محمد رحیمی را بتاریخ  ۶ مرداد ١٣۶٠ در محل کارش در شهرک اکباتان دستگیر کرد و بعد از یک دوره بازجویی و شکنجه در زندان اوین، او را بتاریخ ٢٩ شهریور ١٣۶٠ به جوخه مرگ سپرد و پیکر بی جان او را در نهان و پنهان بدون آنکه آدرس محل دفن او را به خانواده اش بدهند، به خاک سپردند. ابراهیم محمدرحیمی، برادر او در جریان شهادت اش در کمیسیون حقیقت یاب در خرداد ١٣٩١، گفت که نه می داند عزیزانش در کدام گور دسته جمعی دفن شده اند و نه می داند که در آخریم لحظات زندگیشان برآنان چه گذشته است. ابراهیم محمدرحیمی در دهه شصت به مدت ده سال در زندان بود.  ابراهیم محمدرحیمی در سال ١٣٩۵ دراثر بیماری در لندن درگذشت.

 مهرانگیر محمدرحیمی

مهرانگیز محمد رحیمی، فرزند سونا اوسطی و جلیل محمدرحیمی، در سال ١٣٣٧در تهران به دنیا آمد. وی دیپلم خود را از دبیرستان فاطمه امینی در تهران گرفت. مهرانگیز را جمهوری اسلامی بتاریخ ٢٧خرداد ١٣۶٠به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به هفت سال زندان محکوم کرد. اما پس از پایان حکم اش وی را آزاد نکردند. او را به بند “ملی کش” ها فرستادند. مهرآنگیز را جمهوری اسلامی در جریان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ١٣۶٧ در سن سی سالگی در زندان اوین به جوخه مرگ سپرد.

هوشنگ محمدرحیمی

هوشنگ محمد رحیمی، فرزند سونا اوسطی و جلیل محمدرحیمی، در سال ١٣٣٩در تهران بدنیا آمد. هوشنگ دانشجوی معماری دانشگاه پلی تکنیک تهران بود. بعد از انقلاب، به سازمان مجاهدین خلق گرایش پیدا کرد و در انجمن دانشجویان مسلمان وابسته به این سازمان در پلی تکنیک تهران فعال شد. هوشنگ برای بار اوّل به هنگام یورش ماموران امنیتی جمهوری اسلامی به خوابگاه پلی تکنیک در سال ١٣۵٩دستگیرو سپس آزاد شد. وی برای بار دوم، بتاریخ ٧ مرداد ١٣۶٠ به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به ١٠ سال زندان محکوم شد. سال ١٣٧٠ پس از پایان مدت زندان آزاد شد، اما یک سال بعد توسط دادستانی دستگیر و در  سن ٣٢ سالگی در زندان اوین به دار آویخته شد.

سهیلا محمدرحیمی

سهیلا محمد رحیمی، فرزند سونا اوسطی و جلیل محمدرحیمی، در سال ١٣۴٢در تهران به دنیا آمد. در تاریخ ٧مرداد ١٣۶٠با هجوم پاسداران به منزلشان، به همراه پدرش جلیل،  مادرش سونا و برادرانش هوشنگ و ابراهیم دستگیر شد. سهیلا در آن زمان دانش آموز دبیرستان بود. او را به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ١٠ سال زندان محکوم کردند. سال ١٣۶۵ به خاطر این­که یک چشم اش را در زیر شکنجه از دست داده بود، آزادش کردند. اما مدت کوتاهی پس از آزادی، او را به همراه مادرش سونا اوسطی در سلماس دستگیر کردند. سهیلا را به چهار سال زندان محکوم کردند، اما او را در مردادماه شصت‌وهفت، در سن ٢۵سالگی در زندان اوین به جوخه مرگ سپردند.  

حسین مجیدی

حسین مجیدی، نوه­ مادر سونا اوسطی و جلیل محمدرحیمی، در سال ١٣٣۴ در تهران متولد شد.  حسینن زمانی که دانش آموز بود، در دبیرستان به سازمان مجاهدین خلق گرایش پیدا کرد و در ارتباط با آن به فعالیت پرداخت. از جمله فعالیت های او شرکت در تظاهرات های “موضعی” بود. این گونه تظاهرات توسط گروه کوچک از هواداران سازمان مجاهدین در مناطق مختلف شهر شکل می گرفت و هدف آن، پخش اعلامیه های سازمانی بود. او یک بار قبل از ٣٠ خرداد ١٣۶٠برای چند ساعت، در رابطه با یکی از همین تظاهرات ها و پخش نشریه بازداشت شد.

حسین را برای بار دوم، پاسداران کمیتۀ انقلاب اسلامی منطقۀ خزانه در اواخر شهریور ١٣۶٠ در منزل دستگیر کرده و به زندان اوین منتقل می کنند. حسین را بازجویان و شکنجه گران جمهوری اسلامی به شدت شکنجه می کنند. حسین چند هفته بعد از دستگیری، در اثر شدت جراحات در زیر شکنجه جان می بازد. حسین بهنگام مرگ،  ١۶ساله بوده است.   

ابراهیم محمدرحیمی، در جریان شهادت اش در مقابل کمیسیون حیقیت یاب، می گوید:” وقتی آزاد شدم از خانواده ام تعداد کمی باقی مانده بودند. پنج تن از عزیزانم را اعدام کرده بودند. دو برادر، دو خواهر و یک خواهرزاده ام را. همه را در گورهای دسته جمعی دفن کرده بودند، بی هیچ نشانی. نه تنها محل دفن عزیزانم را به خانواده ام اعلام نکردند بلکه حتی اجازه برگزاری مراسم سوگواری هم ندادند.”