مادر ملیحه رهبری

مادر ملیحه رهبری، مادر پرتوی، بتاریخ ….. در  تبریز دیده به جهان گشود و در بتاریخ ۲۹ دی ۱۳۹۱ در سن ۹۶ سالگی در تهران درگذست. مادر خود زنی مبارز و جسور و مادر جان باخته محمد علی پرتوی است. در دوران رژیم گذشته که محمد علی پرتوی در ارتباط با سازمان چریک های فدایی خلق ایران دستگیر شد، مادر پرتوی در کنار دیگر مادران و خانواده های زندانیان سیاسی فعالیت می کرد.

محمدعلی را جمهوری اسلامی در سال ١٣۶١ در راه مشهد به تهران دستگیر و او را همراه با هزاران زندانی سیاسی دیگر در شهریور ١٣۶٧ اعدام و پیکر بی جان او را در نهان و پنهان و بدون هیچ توضیحی به خانواده اش، در یکی از گورهای دسته جمعی در خاوران به خاک می سپارد. کمر مادر پرتوی بعد از مرگ فرزندش محمدعلی برای همیشه “خم” شد،  داغی که مادر هزگر  از آن التیام نیافت. مادر پرتوی تا واپسین لحظات زندگی اش دادخواه فرزندش بود. مادر پرتوی، همچون سایر مادران خاوران، تا دو سال پیش آنکه دیده برجهان فرو بندد و  بیماری وی را خانه نشین کند، به طور مرتب به خاوران رفت و آمد می کرد و فعالانه در مراسم های سالگرد و آخرین جمعه ی سال که خانواده ها در خاوران برگزار می کردند، شرکت می کرد.

محمدعلی پرتوی

محمدعلی پرتوی ٢٨ خرداد ١٣٢۶در تبریز به دنیا آمد. او متاهل و مهندس مکانیک بود. محمدعلی، فعالیت سیاسی خود را از نیمه دوم دهه ١٣۴٠ در زمان محمدرضا شاه آغاز کرد. او در آغاز فعالیت هایش  به  سازمان چریک های فدائی خلق پیوست و در تابستان ١٣۵٠ دستگیر شد. ماموران امنیتی شاه به هنگام دستگیری، وی را که قصد فرار داشت، مورد اصابت سه گلوله قرار دادند. او زحمی و دستگیر شد.  دادگاه نظامی او را به خاطر دفاع از نظراتش به اعدام محکوم کرد، اما به دلیل فشارهای بین المللی، شاه مجبور شد حکم او و چند نفر دیگر از هم پرونده ای های او را به حبس ابد تقلیل دهد. محمدعلی پرتوی نزدیک به ٨ سال را در زندان ‌های مختلف رژیم سلطتنی گذراند. در شب ٣٠ دی ١٣۵٧ جزو آخرین زندانیان سیاسی بود که از زندان آزاد گردید.

محمدعلی، بعد از انقلاب ١٣۵٧ برای مدتی با سازمان چریک های فدائی خلق فعالیت کرد. او بعدا از سازمان چریک ها جدا شد و به اتحاد مبارزان کمونیست پیوست. جمهوری اسلامی، محمدعلی را در سال ١٣۶١ در تهران دستگیر و بعد از یک دوره شکنجه، او را  به اعدام محکوم کرد، اما او را اعدام نکردند، تا اینکه در شهریور ١٣۶٧ او را در زندان گوهردشت به دار آویختند و او را در نهان و پنهان در یکی از گورهای دسته جمعی، بی هیچ نام و نشانی به خاک می سپارند.

محمدعلی در آخرین ملاقاتی که با خانواده اش پیش از کشتار زندانیان سیاسی داشت، از وضعیت زندان اظهار نگرانی می کند و در پاسخ به بستگانش که تکیه کلام خود او را که “این نیز یک موج است و می گذرد” به زبان می آورند، می گوید: “نه، این طوفان است و با خود می برد”