لیلا قلعه بانی

قبل ازبرگزاری مرحله دوم دادگاه علیه جنایت جمهوری اسلامی، سایت سردبیریهيئت اجرائی راه کارگردر مقاله ای نوشت که من در ایران تریبونال “حق وتو”دارم و عضو “اتاق فکر”۱ آن هستم. همچنین نوشت۲که من مجا هد هستم و در نتیجه مجاهدین نقش تعیین کننده ای در سیاستهای ایران تریبونال ایفا میکنند!این سایت همچنینبر پایه همینادعاهای بی اساس نتیجه گرفت که کارزار تحت هژمونی مجاهدین بوده و  برخی از افراد بلندپایه تریبونال! به «طور خزنده ایران تریبونال را به سمت منافع امپریالیسم جهانی سوق می دهند».

جمهوری اسلامی از ابتدای عمر ننگین خود تا کنون برای مخدوش کردنچهره نیروهای انقلابی و زیر سوال بردن مشروعیت مبارزه مخالفان واقعی‌ خود، آنها را به آمریکا وصل می‌‌کند.کاری که امروز جیره خوار‌های رژیم تحت پوشش نهاد‌های فرهنگی‌ و اجتماعی و با نامهای مختلف در خارج از کشوراین وظیفه را انجام میدهند. این فقط درمورد ایران تریبونال نیست که اینچنین برخورد می‌‌کنند، هر حرکت و جریانیکه بطور واقعی‌ علیه کلیت این رژیم جنایتکار باشد، توسط آنها به نوعی به مجاهدین و آمریکا ربط داده میشودتا صورت مسئله را عوض کرده وموضوع بحث را از رژیم بر دارندو به این تبدیل کنند که مخالفین واقعی‌ رژیم به نا چاراز خود دفاع کنند که، مجاهد هستند یا نیستندویا ثابت کنند که وابسته به امپریالیست‌ها نیستند، تا اصل بحث فراموش بشود و به جای رژیم درگیری به نقطهٔ دیگری کشیده شود. جریان هایی پوشالیمثلهيئتاجرائی راه کارگر، طوفان و همپالکی‌های آنها همگی به همین شیوه برخورد می‌کنند.

وقتی هنوز کودکی مدرسه ای بودمقبل از آنکه اصولا بدلیل شوک وارده ناشی از از دست دادن عزیزانم توان اندیشیدن به مسائل اجتماعی و انسانی را داشته باشم،توسط مزدورانجمهوری اسلامیکه از تهدید و تحقیر من و سایر کودکان عضو خانواده جانسپردگان راه آزادی نان میخوردند، منافق خوانده شدم.  حتی پس از آنکه در بزرگسالی سعی کردم روی پای خود بیاستم و تلاش کردم با وجود احساسات عمیقی که به برادرانم دارم مستقل ازتاثیرات آنها و وابستگی گروهیشان بیندیشم و عمل کنم بازهم مجاهد فرض شدم و با این فرض بی اساس مورد قضاوت قرار گرفته و رابطه ها با من بر این اساس تنظیم گردید بی آنکه به حق انسانی من برای مستقل بودن از انتخاب برادرانم احترامی گذاشته شود…

من پس از اعلام علنی موجودیت کارزار ایران تریبونال در سال ۲۰۰۹این جمع را شایسته اعتماد و همکاری دانسته و به کارزار پیوستمو فقط به عنوان یکی از سخنگویان تریبونال مثل سایرین با این حرکت همراهی می کنم چرا که معتقدم این حرکت در حد خود یک حرکت تاثیر گزارعلیه نظام جنایتکار جمهوری اسلامیو علیه جنایت و سرکوب است. هدف اصلی من از این کار نیز احساس مسئولیتیاستکه در مقابل آن نسل و نسل جوان مبارز امروز احساس میکنم.بر این باورم که باید بتوانیمآرمان مبارزاتی و جوهره ضد استثماری و ضد طبقاتی آن نسل را به نسل آینده انتقال دهیم تا نسل جوان ما توشه و سلاحی برای مبارزات خود بر ضد رژیم جمهوری اسلامی و استثمارگران بین المللیداشته باشد.

سالها پس از خروجم از ایران و خارج از فضای رعب و وحشت دیکتاتوری حاکم، اگر اعتقادی به مبارزه با رژیم جمهوری اسلامیبه شیوه مجاهدین یا هر حزب یا گروه سیاسی دیگریداشتم مسلما درتشکیلات آنها جامیگرفتم و یا خود را به نوعی به آنها وصل میکردم اما در عمل نشان داده ام که راه خود را در مبارزه علیه جمهوری اسلامیمستقل از مجاهدین و سایر گروههای سیاسی موجود انتخاب کرده ام که دلیلش نیزبه شخص خودم مربوط می شود. همین قضاوت نادرست واتهامهيئتاجرائیراه کارگربه من به عنوان یک شخص کهبه همین سادگی بدون هیچگونه سند و اطلاعیو بدون هیچاحساس مسولیتی به دروغپردازی مشغولند، برای من ثابت می کند که اتهامات جریاناتی از این دست در باره ایران تریبونال هم تا چه حد بی پایه و دروغ است. این شیوه برخورد بیشتر از آنکه از سر نا آگاهی باشد بوی شیادی می دهد و یاد آور شیوه های وزارت اطلاعات و نهادهای حکومتی است.مضحک تر اینکه همین جریان همزمان در باره مضرات “تهمت زدن” و “ترور شخصیت” اطلاعیه می دهد و مثل آخوندها به سایرین درس اخلاق می دهد.

واقعا جای تعجب است که چرا امثال هيئتاجرائیراه کارگراینگونه کینهتوزانه با حرکت ایران تریبونال برخورد می کنند.برخوردهایی خصمانه که با هیچ یک از شبکه های وابسته به جمهوری اسلامی در خارج از کشور و یا شبکه های امپریالیستی اینگونه برخورد نکرده اند. تا جایی که با وقاحت ایران تریبونال را ضد مردمی می نامند و سایتهای مربوط به آنها نظیر “سایتروشنگری”، با وجود اینکه از آزادی و دموکراسی دم میزنند و علیه دیکتاتوری شعار می دهند، اغلب مقاله هایی که علیه تریبونال مردمی است را به چاپ میرسانند اما حتی یک مقاله که در تایید ایران تریبونال نوشته شده باشد را چاپ نمی کنند. گویا در همان اندازهناچیز خود عملا خصلت و شیوه حاکمان را به ارث برده اند.

ایران تریبونال نیز مانند هر حرکت گروهی دیگری از اشتباه و انتقاد بری نیست و طبیعی است که هر جریان و فردی می تواند نسبت به آن نقد و حتی مخالفت داشته باشد اما اینگونه برخوردها هیچ شباهتی به نقد و بررسی یک حرکت نداشته و به جای نقد بیشتر در پی تخریب و بی اعتبار کردن و وارونه جلوه دادن اینحرکت است.

 سردبیریهيئت اجرائی راه کارگر تکلیفش برهمگان روشن استجریانیکهبمب باران ناتو در لیبی را انقلاب تصور می کند۳ ولی حرکتایران تریبونال را حرکتی به نفع امپریالیسم مینامد!جریان هایی از این دست مبارزه با امپریالیسم را به نفع خود امپریالیسم لوث‌‌کرده و با چماق ضد امپریالیستی بر سر هر حرکتی که بر علیه حاکمان ایران و در نتیجه حاکمیت جهانی باشد میکوبند.

 درمیان برخوردهایی که با ایران تریبونال صورت گرفت تنها یک برخورد برای من قابل تامل و در عین حال تاسف آور بود و آن برخورد اشرف دهقانی۴ بود. آنچه که مرا در رابطه با عکس العملهای اشرف دهقانی متاسف می کند نه برخوردش با ایران تریبونال و خواست دادخواهی خانواده ها، بلکه ندیدن واقعیت هایجاری جامعهایرانو پدیده های اجتماعیوسرفصلهای مهماین دوراناست.گویی آنها هم به دام این هیاهوی رسانهای و تبلیغات جنگ آمریکا با رژیم افتاده و تحلیلهای خود را نه بر پایه واقعیت و عملکرد رژیم در جهت پیشبرد منافع امپریالیستها در ایران و نه بر پایه خط امپریالیسم در منطقه که بر پایه شعارهای مقامات آمریکا وسران رژیم علیه یکدیگر می چینند.رژیم جمهوری اسلامی بیشتر از ۳۰سال است که تحت پوشش همین عربده کشیهای ضد استکباری کمر جامعه و جنبشهای مردمی را به نفع همین امپریالیسم شکسته و خط اصلی امپریالیسم را در ایران و منطقه به پیش برده است.اشرف دهقانی نه تنها این باصطلاح تضاد رژیم با امپریالیسم را واقعی می نامد بلکه تاکید میکند که آمریکا به مخالفین رژیم جمهوری اسلامی پول داده و از آنها حمایت می کند. ولی حتی یک فرد یا جریانی که به طور واقعی مخالف رژیم بوده و به نوعی توسطغرب و آمریکا حمایت شده باشد را نیز نمیتواند نام ببرد. چون در واقعیت آمریکا و کشورهای غربی نه تنها به جریان و فردی که مخالف واقعی جمهوری اسلامیباشد کمک نمی کنند بلکه سعی نیز میکنند که چنین افراد و جریانهایی را از دستگاه تبلیغاتی خود حذف کرده و کاملا نادیده بگیرند. در طی سالهای عمر جمهوری اسلامی، آمریکا و کشورهای غربی در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، هنری و سیاسی فقط با افراد و جریاناتی کمک کرده اند وابسته به جناح باصطلاحاصلاح طلبان رژیمبودهاند. حمایت آمریکا از اصلاح طلبان در حقیقت حمایت از کلیت رژیم جمهوری اسلامیاست چرا که میدانند جناح باصطلاحاصلاح طلب هر اختلافی هم که با جناح دیگررژیم داشته باشند ولی مبارزات مردم را به نفع حفظ کلیت رژیم به انحراف میبرند و توان فریب و ایجاد توهمدر مردمنیز توسط آنها بیشتراست. بجزاین طیف از رژیم و پادوها و کارشناسان رنگارنگ آنها،اشرف دهقانی لطف کنند و یک  مورد واقعی وعینی ارائهدهند که کدام فرد یا گروهی هستند که مخالف کلیت این حاکمیت و خواستار سرنگونی این حکومت جنایتکارند و آمریکا و غرب از آنها حمایت کرده اند؟برعکس رژیم و تمامی اعوان و انصارش مورد حمایت تام و تمام همین امپریالیستها بوده و هستند.

همچنین در طی تمام این سالها امپریالیست ها این امکان را به رژیم دادند که تمامی مخالفین واقعی خودش را به امپرالیسم چسبانده و برای به زیر سوال بردن مشروعیتشان، آنها را وابسته به آمریکا وکشورهای غربی بخواند.

آمریکا و غرب در طی این سالها تلاش کرده اند که بخشی از فعالین اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را جذب دستگاه خود کنند، تا در نهایت یا آنها را به نفع رژیم بسوزانند و یا ته مانده جوهره اعتراضی و انگیزه مبارزاتی آنها را گرفته و از آنها یک مشت دلال و کاسب کار اجتماعی بسازند. همچنین در مورد کنفرانسهایی نظیر الوف پالمه در سوئد و کنفرانس بروکسل در بلژیک و کنفرانس پراگ بسیاری فکر میکنند که آمریکا برای جمهوری اسلامی آلترناتیو سازی میکند در حالی که چهره هایی که به عنوان آلترناتیو تشکیل دهنده این کنفرانسها هستند ماهیت بی آبرو و دلال صفتی آنها برای جامعه رسوا میباشد. آمریکا و رسانه های غربی عمدا چنین افراد و جریانات را علم می کنند که به نفع رژیم مردم را از هرچه آلترناتیو خوانده میشودبیزار کنند. هدف آمریکا و غرب نه ساختن آلترناتیو برای رژیم، بلکه از بین بردن زمینه رشد آلترناتیو واقعی در جامعه ایران است. آمریکا و غرب اگر قرار بود برای رژیم آلترناتیو بسازند با امکانات و قدرت تبلیغاتیی که دارند می توانستند یک دستگاهی را بچینند که برای مردم گیرایی داشته و عاملی برای ایجاد انگیزه مبارزاتی گردندنه اینکه افرادی را که در جامعه ضد انگیزه ایجاد میکنند را به عنوان آلترناتیو معرفی کنند. اینگونه آلترناتیو سازی ها در حقیقت سوزاندن و شکل نگرفتن آلترناتیو واقعی برای جمهوری اسلامیاست.

این رژیم سالهاست که در ذهنیت مردم ایران کارش به اتمام رسیده و برای سرنگونیش نیز نیازی به جنگ یا تحریم نیست. در این سالها نشان داده شده که جنگ و تحریم برای نجات رژیم است.

طبیعی است که هر فرد و جریانی وقتی خط اصلی این دوره را وارونه ببیند تمام اتفاقات و رویدادهای بعدیرا نمی تواند درست تشخیص دهد و نتیجه اش هم همین تحلیلها و حرفهای کیلویی است که روزانه در سایتها درج میشود بدون اینکه این تحلیلها ربطی به واقعیت جاری جامعه داشته باشند.همانطور که اشرف دهقانی برای مرگ منتظری مقاله می نویسد! ولی حتی یک مقاله هم از آنها ندیدیم که حد اقل یک تحلیل بدهند که علیرغم اینهمه اعتراضات اجتماعی چرا تا کنون مبارزات مردم ایران کانالیزه نشده و رژیم برای جلوگیری از کانالیزه شدن اعتراضات مردمی چه  ترفندها وشیوه هایی را به کار می گیرد و چرا می تواندنهادها و مهره های جناتیکار دیروز را به عنوان رهبران جنبش معرفی کند. یا یک تحلیل از آنها ندیدیم که ماهیت این باصطلاح دشمنی امریکا با رژیم چیست؟ و نمی گویند یا نمی بینند که چگونه در عمل این دشمنی بیشترین امکان را به رژیم و همین امپریالیستها در حل و فصل تضادهای داخلی و بینالمللی شان داده است و در عمل این دشمنی تاکنون بزرگترین نعمت برای هر دو طرف بوده است.طبعا وقتی نتوانند سرفصلها و پدیده های اجتماعی دوران را به درستی ببینند نتیجه آن می شود که به جای پرداختن به این سرفصلهای اصلی به موضوع حاشیه ای گیر کنند و به منابع مالی ایران تریبونال سرگرم شوند.

اشرف دهقانی نمی‌‌بیند یا نمی خواهدببیند که اکثر سخن گویان ایران تریبونال و دهها زندانی سیاسی مقاوم دهه شصت که در این دادگاه حضور پیدا کردند تاکید کرده اند که انگیزه اصلی‌ برای تشکیل این دادگاه جاری کردن آرمان نسل دهه شصت در جامعه امروز ایران برای درهم شکستن این حاکمیت است. نمی بیند که چگونه این دادگاه، اصلاح طلبان رژیم را که در دهه شصت بطور سیستماتیک بخشی از دستگاه جنایت و آدمکشی رژیم بوده‌اند را رسوا کرد. همه این‌ها را نمی‌‌بیند آنوقت حرف یک دادستان این دادگاه،که نظر شخصی اوست،را پیراهن عثمان می‌کند که ایران تریبونال مبارزه مسالمت آمیز را تبلیغ می‌کند۵. تا دیروز می‌‌گفتند ایران تریبونال زمینه جنگ امپریالیست علیه جمهوری اسلامی را مهیا می‌کند و از آمریکا پول می‌گیرد امروز می‌‌گوید ایران تریبونال مبارزه مسالمت را تبلیغ می‌‌کند و آن را هم ردیف نهاد‌های اصلاح طلبی قرار می‌‌دهد. واقعا این تناقض و وارونگی را چهمی‌‌نامند؟

جریان اشرف دهقانی اگر فقط به مبارزات اینترنتی مشغول نبودند و در عرصه عمل اجتماعی نقشی‌ داشته و مثل نسل احمدزاده و پویان و جزنی در عمل بهای  حرف‌شان را می‌‌پرداختند و اگر هنوز به مضامین کتاب «رد تئوری بقا»باور عملی داشتند،وضعیت مبارزه و چپ درایران به گونه دیگری بود. آن نسل «حماسه مقاومت»، نقد خود را به جریان‌های انحرافی در عمل، با حرکت خود و با جانش بیان کرده و نشان میداد. برای همین هم آن نسل “بذرهای ماندگار” آینده است.

ایران تریبونال اگر هیچ فایده ای نداشت حداقل برای جریانهایی توانست آینه ای باشد که خود را در آن آینه ببینند و همچنین آینه ای باشد تا جامعه آنها را در آن ببیند.

———————-

1.   اتاق فکر زمانی مطرح شد که بعد از انتخابات سال ۸۸با شکل گیری اعتراضات اجتماعی افراد معلوم الحالی ( مثل نوری زاده، مهاجرانی، کدیور و سازگارا) بعنوان سخنگویان و سران جنبش سبز خود را به عنوان اتاق فکر معرفی کردند و دیدیم که کثافت کاریها و دلالی آنها چگونه این امکان را به رژیم داد که مبارزه را در ذهنیت جامعه لوث و بی اعتبار کند. همین جریان هيئتاجرائیراه کارگر و سایتهای وابسته به آن نظیر سایت روشنگری حمایتهای بیدریغ خود را از اتاق فکر این خائنین دریغ نکردند. حال ایرانتریبونال را هم دارای یک “اتاق فکر” تخیلی می دانند و این بار بر علیه آن موضعگیری می کنند.

2.   http://rahekargar.wordpress.com/2012/08/24/mary-8368/

3.   نوشته های محمد رضا شالگونی)عضو مرکزیت هيئتاجرائیراه کارگر(در سلسله مقالاتی با عنوان”انقلاب علیه دیکتاتوری های غیر وابسته” 

4.   http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=47353

5.   http://www.roshangari.net/as/sitedata/20121127213057/20121127213057.html