امروز پنجشنبه۳۰ سپتامبر ۲۰۲١ برابر با ٨ مهر ۱۴۰۰، بیستودومین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، کمک دادیار سابق زندان گوهردشت و یکی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در این زندان در تابستان ۱۳۶۷، در دادگاه استكهلم برگزار شد.
امروز، سیزدهمین شاکی پرونده حمید نوری، فریدون نجفی آریا بود. او به اتهام همکاری با سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ دستگیر شد. اما خود او به دادگاه گفت که به خواهر و برادرش که با مجاهدین همکاری میکردند، کمک میکرد. او میگوید سیاسی نبود. هنگامی که ماموران آمده بودند خواهرش را که هوادار سازمان مجاهدین خلق بود، بگیرند، او فرار میکند اما به جایش فریدون را میگیرند.
یان هامارسون، وکیل مشاور فریدون نجفی آریا به معرفی او پرداخت و گفت که موکلاش به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۶۰ دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شد. او بعد از ده سال از زندان آزاد شد. فریدون در زمان دستگیری سرباز وظیفه بود و او را ابتدا به یک زندان نظامی بردند و سپس او را به زندان اوین منتقل کردند. او در سال ۱۳۶۱ به زندان گوهردشت منتقل شد. او دو سال و نیم اول را در سلول انفرادی بوده است. او سه بار به “راهرو مرگ” برده شد، اما فقط یکبار با “هیات مرگ” دیدار کرد. او نوری را پیش از اعدامها، در جریان اعدامها و بعد از اعدامها دیده است.
نجفی آریا را برای نخستین بار نهم مرداد ۱۳۶۷ به “راهرو مرگ” بردند. او به دادگاه میگوید امیر که در دادگاه کرج معاون رئیسی بود، یک نفر از دوستاناش بنام مجید معروف خانی را هشتم مرداد از بند بیرون برد. او را به نزد “هیات مرگ” برده بودند. همان روز او را بعد از دیدار با “هیات مرگ” به بند فرعیی میبرند که در مقابل بند آنها بود. او به ما اطلاع داد که هیاتی از طرف خمینی به زندان گوهردشت آمده و میخواهد همه را اعدام کند. از او خواسته بودند با آنها همکاری و مصاحبه کند. او نپذیرفته بود. او را به این بند برده بودند که وصیتنامهاش را بنویسد. همزمان، زهرا خسروی از پنجره پارچه سفیدی را نشان میدهد. نجفی با او با مورس نوری تماس میگیرد. خسروی به او میگوید هیاتی از طرف خمینی به گوهردشت آمده و میخواهد همه را بکشد. نجفی به دادگاه میگوید:«اینجا بود که ما فهمیدیم دارند بچهها را اعدام میکنند.»
هشتم مرداد، یک گروه از همبندهای نجفی را به نزد “هیات مرگ” میبرند. نیمی از آنها را همان روز اعدام کردند. بقیه را به بند دیگری که در مقابل بند آنها بود، میبرند. به آنها نوبت نرسیده بود که با هیات دیدار کنند.
نحفی به دادگاه گفت که روز بعد، نهم مرداد، بقیه زندانیان، از جمله خود او را به “راهرو مرگ” بردند. او گفت: ما رو به دیوار نشستیم. از زیر چشمبند کمی میدیدم. گفتم بچهها چه خبره؟ آنجا میدیدیم اسامی زندانیان را میخواندند و میبردند توی اتاق مرگ. بعضی وقت دو یا سه و یا چهار دقیقه توی اتاق بودند بعد بیرون میآمدند. ناصریان و لشکریان زندانیان را توی اتاق میبردند و بیرون میآوردند. آنجا من حمید نوری را از زیر چشمبند دیدم. او آمد و رد شد. خیلی از مسئولین زندان را میدیدم که همه آنجا بودند
او گفت در آن زمان نمیدانستند “بچهها” را کجا میبرند. او و تعدادی دیگری را آن روز به نزد “هیات مرگ” نمی برند و آخر شب آنها را به سلولهای انفرادی میبرند.
دوازدهم مرداد، آنها را مجددا به “راهرو مرگ” میبرند. نجفی را جلوی اتاق “هیات مرگ” مینشانند. ناصریان او را حدود ساعت سه بعداز ظهر به نزد هیات میبرد. او از زیر چشمبند نیری، اشراقی و رئیسی را میبیند.
او به دادگاه گفت که ناصریان شروع کرد از او بد گفتن و روبه “هیات مرگ” گفت که پرونده او به این خاطر قطور است، چون جزو “منافقین” است و سه سال در سلول انفرادی بوده است. او از زیر چشمبند میبیند که نیری با دست به ناصریان اشاره میکند او را ببرد بیرون. او به ناگهان توصیه دوستاش سیامک طوبایی را به خاطر میآورد که به او گفته بود وقتی با هیات دیدار میکند، تا میتواند صحبت کند.
فریدون به دادگاه گفت: بعد ایستادم چشمبندم را برداشتم. رئیسی را دیدم و نیری و اشراقی را دیدم. پورمحمدی را نمیشناختم. همین حمید نوری هم پشت آنها نشسته بود و پروندهها دستش بود. من گفتم که حاج آقا(نیری) این پرونده به این دلیل زیاد است که تنها مال من نیست. مال چهار سرباز است.
او به” هیات مرگ” میگوید، همهی سالهائی که در زندان گوهردشت بوده است، برایاش دروغ نوشتهاند. او به “هیات مرگ” میگوید دو سال خدمت سربازی کرده و هفت سال در زندان بوده است، بی آنکه کاری کرده باشد. به جای اینکه او را بهبخشند، برایاش دروغ مینویسند. او به دادگاه گفت که به آنها گفته «آیا این عدالت است؟»
اشراقی به او میگوید: «پسر جان در اینجا نوشته نشده که تو با منافقین بودهای. چرا با ما همکاری نمیکنی؟» او جواب میدهد، او کنجکاوی نمیکرد وکسی در بند نشان نمیداد که منافق است یا نیست. او را پاسداری بنام فرج از اتاق بیرون میبرد و در جای دورتری در راهرو مینشاند.
نجفی آریا به دادگاه گفت:«زمانی که چشمبندم را برداشتم، عباسی را دیدم که پروندهها را جا به جا میکرد.»
نجفی آریا را چند روز بعد از دوازهم مرداد، برای سومین بار به “راهرو مرگ” میبرند. این بار او را به نزد “هیات مرگ” نمیبرند. در راهرو، صدای یکی از زندانیان را میشنود که به حمید عباسی میگوید میخواهد به دستشوئی برود. عباسی به سر او ضربهای میزند و به او میگوید: «چرا شماها هروقت ما را میبینید، میخواهید بروید دستشوئی؟ وقتی که طناب به دور گردنات افتاد، خودت را خالی میکنی.»
نجفی به دادگاه میگوید از تمام زندانیان مجاهدی که در زندان گوهردشت بودند، ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر زنده ماندند. همه را بعد از اعدامها به یک بند منتقل کردند.
روز جمعه اول اکتبر، فریدون نجفی آریا برای دومین بار در مقابل دادگاه از طریق مجازی حضور پیدا میکند.
دیدهبان ایران،
نهاد اجرایی بنیاد ایران تریبونال
۳۰ سپتامبر ۲۰۲١ برابر با ٨ مهر ۱۴۰۰