امروز جمعه ۶ سپتامبر برابر با ١۵شهریور ۱۴۰۰، دوازدهمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، یکی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت در تابستان ۱۳۶۷ در دادگاه استكهلم برگزار شد.
در جلسه امروز، همایون کاویانی، از شاکیان پرونده نوری به سئوالاتی که در دادگاه از او شد، پاسخ داد. ابتدا وکیل همایون کاویانی او را به دادگاه معرفی کرد:” همایون کاویانی در 17 سالگی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.”
کاویانی در پاسخ به سئوال دادستان، که از او خواست در باره دستگیریاش به دادگاه بگوید، گفت که در 30 خرداد، به خاطر شرکت در تظاهراتی که در همین روز به فراخوان سازمان مجاهدین برگزار شد، دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. حکماش را زمانی که در زندان قزلحصار بود، به او ابلاغ کردند. او سال 1365 از قزل حصار به زندان گوهردشت منتقل شد.
دادستان در ادامه، نقشه ساختمانی را در زندان گوهردشت، به کاویانی نشان داد و از او خواست بندی را که در آن بوده است، برای دادگاه مشخص کند. کاویانی به دادستان میگوید که در بند یک بوده است. او در پاسخ به سئوال دادستان که از او میخواهد در باره انتقالاش در تیرماه ۶۷ بگوید، میگوید که او و چند تن از همبندیهایاش را به ساختمانی که با شماره ۲۰ در نقشه مشخص شده است، بردند. آنها به این جا به جایی اعتراض میکنند و یکی از آنها از طرف نگهبانان مورد ضرب و شتم قرار میگیرد.
کاویانی در پاسخ به سئوال دادستان که از او میپرسد روسای زندان چه کسانی بودند و برای نخستین بار، کجا و چه وقت حمید عباسی(نوری) دیده است، میگوید ناصریان دادیار بود و حمید عباسی معاون او بود. چند پاسدار هم بودند. لشکری هم بود و لباس فرم پاسداری میپوشید، اما عباسی و ناصریان لباس شخصی به تن داشتند.
کاویانی در ادامه سئوالات دادستان، از شکنجههایی گفت که توسط حمید عباسی و همکارانش انجام میگرفت. او گفت که در اثر کابلهای عباسی و همکاراناش، برخی از دوستاناش نابینا شدند. آنها برای برخی از زندانیان پروندهسازی کردند و بعد از اعزام به زندان اوین، تیرباران شدند. او گفت که در اثر ضرب و شتم حمید عباسی، فکاش میشکند و زانویاش آسیب میبیند.
دادستان از همایون کاویانی پرسید که در روزهای اعدام و وقتی که شنید بسیاری از دوستاناش اعدام شدند، چه احساسی داشته است. کاویانی گفت، روزی که به بند رفت و متوجه شد که دوستاناش اعدام شدهاند، گریه کرده است. نبودشان و دیدن وسایلشان، برایاش بسیار سخت بود.
او در ادامه، در پاسخ به سئوالی از دادستان، که از او پرسید چند بار حمید عباسی را دیده است، از زمانی گفت که در هواخوری، مشغول ورزش دسته جمعی بودند و حمید عباسی میآید و به آنها میگوید ورزش دستهجمعی ممنوع است. بعد نیز، پاسداری میآید و به همه چشمبند میزند. آنها را از تونل انسانی که درسته کرده بودند، عبور میدهند و مفصل آنها را کتک میزنند. سپس آنها را به اتاق کوچکی میبرند که بدون پنجره و روزنه بوده است. در این اتاق دچار نفس تنگی میشوند و ضعف میکنند.
همایون کاویانی به دادستان گفت که در زندان اوین نیز با حمید عباسی برخورد داشته است.
دادستان از کاویانی می پرسد، چه حسی پیدا کردی زمانی که عکس عباسی را دیدی؟ او در پاسخ گفت:”بغض کردم. ناراحت شدم و گریه کردم.”
دادستان از او پرسید، آیا قبل از اینکه پلیس به او عکس نوری را نشان دهد، در جای دیگری عکس او را دیده بود؟ همایون پاسخ میدهد:” نه.”
دادستان به کاویانی میگوید، در اسناد دادگاه ایران تریبونال آمده که شما شاهد شصتام بودهای.
کاویانی میگوید بیاد نمیآورد.
دادستان به کاویانی میگوید، شما در ایران تریبونال، از آن جمله گفتهای در زندان گوهردشت بودهای، اما در آنجا از کسی نام نبردهای، چرا اسامی افراد را نگفتی که شما را اذیت میکردند؟
کاویانی در پاسخ میگوید، در آنجا موضوع بر سر محاکمه و محکومیت جمهوری اسلامی بود، بههمین دلیل، در باره افراد صحبتی نشد. صحبت در رابطه با اثبات اعدامهای سال ١۳۶۷ بود، چون که رژیم منکر اعدامها میشد.
کاویانی در پاسخ به دادستان که از او خواست در باره رفتناش به نزد هیات مرگ بگوید، گفت، ناصریان او را زمانی که در راهرو مرگ بود، صدا میکند و با خود به نزد هیات مرگ میبرد. او در آنجا اعضا هیات مرگ را که پنج نفر بودند، میبیند. نیری به او میگوید:” ما آمدهایم که به شما عفو بدهیم برید دنبال زندگیتان.” کاویانی نیز در پاسخ او میگوید:” باشد من را آزاد کنید و اگر نامهای را لازم است امضا کنم، به من بدهید.”
ناصریان او را به راهرو بر میگرداند و به او نامهای میدهد که امضا کند. در این نامه، نوشته شده بود که “حمله مجاهدین به غرب را محکوم میکنم و از امام خمینی تقاضای بخشش میکنم.” او نامه را امضا میکند. کاویانی در ادامه میگوید، هنگامی که در راهرو مرگ بود، حمید نوری را میبیند که چند پرونده در دستاش بود و به پاسداران گفته زندانیان را به بندهایشان ببرند. کاویانی میگوید در این لحظه خوشحال شده که آنها را اعدام نمیکنند. اما بعد فهمیده که این یک اسم رمز بوده و زندانیان را برای اعدام بردند، نه به بندهایشان.
کاویانی در ادامه میگوید که همانروز او و تعداد دیگری را به یک سلول انتقال میدهند. در این سلول، یکی از همبندیهایاش که بتازگی از زندان اوین برگشته بود، به آنها میگوید که میخواهند همه ما را بکشند. اعدامها را در اوین شروع کردهاند. کاویانی آنجا میتوجه میشود که هیات مرگ، نه برای عفو که برای کشتن آنها آمده است. او در ادامه میگوید: “روی دیوار سلول نوشته شده بود که نُه نفر از بچههای مشهد رفتند برای اعدام.”
وکیل حمید نوری از کاویانی در رابطه با صحبتهایش در اداره پلیس و تفاوت آنها در دادگاه پرسید. او در ادامه سئوالاتاش از کاویانی، از او خواست در باره چشمبند و هیات مرگ و لباسهایی که ناصریان و عباسی و لشکری برتن داشتند، توضیح دهد.
کاویانی همان جوابهایی را که به دادستان داده بود، برای وکیل بازگو کرد.
دیدهبان ایران
نهاد اجرایی بنیاد ایران تریبونال
۶ سپتامبر برابر با ١۵ شهریور ۱۴۰۰