گزارش بیست‌وششمین جلسه دادگاه حمید نوری

امروز پنچشنبه ۷ اکتبر ۲۰۲١ برابر با ۱۵ مهر ۱۴۰۰، بیست‌وششمین جلسه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، کمک دادیار سابق زندان گوهردشت و یکی از عوامل کشتار زندانیان سیاسی در این زندان در تابستان ۱۳۶۷، در دادگاه استكهلم برگزار شد.

امروز مجید جمشیدیات، در  مقابل دادگاه قرار گرفت و به سئوالاتی که دادستان، وکیل مشاورش و وکیل مدافع نوری از او کردند، پاسخ داد.  

بنکت هسلبری، وکیل مشاور مجید جمشیدیات، او را چنین معرفی کرد: مجید جمشیدیات در سال ۱۳۴۲ در تهران متولد شد. او زمان دستگیری هفده سال داشت و در سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کرد. او هوادار سازمان مجاهدین خلق بود و اعلامیه و نشریه این سازمان را پخش و در راه‌پیمائی‌های این سازمان شرکت می‌کرد. او در شهریور ۱۳۶۰در مدرسه دستگیر شد و به اوین برده شد و به پنج سال زندان محکوم شد. حکم او را در سال ۱۳۶۲ به ده سال زندان افزایش دادند. او سال ۱۳۷۰ از زندان آزاد شد. روزی حمید نوری را به‌طور تصادفی در خیابان می‌بیند.

مجید دوران محکومیت‌اش را در سه زندان اوین، قزل‌حصار و گوهردشت گذراند. سال ۱۳۶۵ از زندان قزل‌حصار به زندان گوهردشت منتقل شد.

دادستان بعد از پرسیدن چند سئوال از شاکی در ارتباط با دستگیری‌اش، اتهامات‌اش و حکم اولیه‌اش، از او پرسید آیا می‌داند چرا حکم او را به ده سال افزایش دادند؟ شاکی می‌گوید به‌خاطر این‌که سرموضع بود. او به دادستان می‌گوید به هنگام ورود به زندان گوهردشت، او را به‌بند نوزده  که بعدا به‌بند دو تغییر نام داد،  بردند.

جمشیدیات به دادگاه می‌گوید که هفت مرداد ۱۳۶۷ تمام امکانات را از آنها گرفتند. آن روز حرکت‌های غیرعادی در  زندان می‌بینند. او و دو تن از دوستان‌اش از لای میله‌های پنجره، فردی را می‌بینند که با فرغون تعداد زیادی طناب را به جایی می‌برد. همان شب بیست نفر را از بندشان می‌برند و برنمی‌گردند. او می‌گوید تاریخ‌ها را به‌یاد نمی‌آورد اما وقایع را به‌خوبی به‌یاد می‌آورد. از بند مجاور با مورس با آنها تماس می‌گیرند. به آنها می‌گویند هیاتی برای گشتن زندانیان به زندان آمده است. این‌جا بود که ‌فهمیدند چیزهایی در زندان در حال وقوع است. چند روز بعد،  ناصریان و لشکری همه را از بند آنان بیرون می‌برند و از آنها بازجویی می‌کنند. تعدادی از جمله مجید جمشیدیات را به سلول انفرادی می‌برند. دوسه روز بعد مجید را به “راهرو مرگ” می‌برند. لحظه‌ای که او را به اتاق پیش “هیات مرگ” می‌برند، حمید نوری به شانه‌اش می‌زند و به او می‌گوید «بالاخره روز آخر تو هم رسید.»

مجید جمشیدیات، چهار نفر را در اتاق می‌بیند. او نیری و اشراقی را می‌شناخته، اما دو نفر دیگر را بعدا می‌فهمد که ابراهیم رئیسی و پورمحمدی بوده‌اند. او شرایط آنها را برای مصاحبه و انزجارنامه می‌پذیرد. بعد از آن، او را به سلول انفرادی و سپس به‌بند مجاور جهاد منتقل می‌کنند. یک روز ناصریان و عباسی همه را از بند بیرون می‌برند و از آنها بازجویی می‌کنند. تعدادی به بند بر نمی‌گردند. اواخر مرداد، زندانیان را که از بندهای مختلف زنده مانده بودند، به بند ۱۳ می‌برند.

مجید در پاسخ به سئوال دادستان که از او پرسید آیا حمید عباسی را در زندان اوین هم دیده است، می‌گوید او در آن زمان نگهبان بود و هرگاه که شیفت او بود و برای‌شان غذا می‌آورد و آنها را به دستشویی و حمام می‌برد، می‌دیده است. او حمید عباسی را پیش از اعدام‌ها نیز بارها در زندان گوهردشت دیده بود. او را برخی مواقع در بازجویی‌ها همراه لشکری و ناصریان می‌دید و برخی مواقع نیز وقتی نوری به‌بند برای انجام برخی مسائل اداری می‌رفت.

جمشیدیات به دادگاه می‌گوید بعد از آزادی از زندان، یک روز  به طور تصادفی نوری را از نزدیک در خیابان عباس‌آباد می‌بیند. نوری که او را می‌شناخته، بدون مقدمه می‌گوید که دیگر در زندان کار نمی‌کند و در معدن به کار مشغول شده است.

مجید جمشیدیات در پاسخ به سئوال دادستان که از او پرسید اگر شرایط “هیات مرگ” را قبول نمی‌کرد، چه اتفاقی ممکن بود برای‌اش بیفتد، می‌گوید اعدام می‌شد. او گفت می‌خواستندآنها را بشکنند. یا از مجاهدین دفاع کنند و اعدام شوند و یا شرایط را به‌پذیرند و زنده به‌مانند.

مجید در پاسخ به سئوال کنت لوئیس، یکی از وکلای مشاور، که از او پرسید آیا محارب بار مذهبی دارد یا دولتی، می‌گوید بار مذهبی دارد و ریشه در ۱۴۰۰ سال پیش دارد. او در پاسخ به کنت لوئیس در باره معنی محارب، می گوید محارب به معنی جنگ با خدا است و مجازات آن مرگ است.

کنت لوئیس از او می‌پرسد بنابراین برای زنده ماندن می‌باید از اعتقادات خود می‌گذشتید؟! شاکی جواب می‌دهد این نیز برخی مواقع کافی نبود.

وکیل مدافع نوری، هم‌چون جلسات پیشین، به مقایسه صحبت‌های شاکی در دادگاه و با پلیس پرداخت و روی تمایزاتی که دید، انگشت گذاشت. نخستین سئوال او از شاکی این بود که آیا پیش از آن‌که به دادگاه بیاید، به جلسات دادگاه گوش کرده است؟ شاکی در جواب می‌گوید خیلی کم. او از شاکی می‌پرسد که آیا بازجویی‌اش با پلیس را خوانده است؟ مجید جواب می‌دهد نخوانده است.

وکیل مدافع نوری از شاکی می‌پرسد که آیا به پلیس گفته است مقامات زندان چه کسانی بوده‌اند؟ او جواب می‌دهد شاید گفته باشد. او می‌گوید رسما به زندانیان سمت مقامات گفته نمی‌شد. زندانیان موقعیت آنان را حدس می‌زدند.

وکیل نوری به شاکی می‌گوید آیا به‌یاد دارد که به پلیس نام نوری را چه گفته است؟ شاکی جواب داد “عباسی”، “عباسیان”. او گفت که هردو را گفته‌ است. وکیل مدافع حمید نوری از شاکی می‌پرسد که “عباسیان” را از کجا آورده است؟ شاکی جواب می‌دهد احتمالا با نام ناصریان اشتباه گرفته است.

وکیل مدافع نوری به جمشیدیات گفت که او به دادگاه گفته‌ است بارها حمید عباسی را پیش از اعدام‌ها دیده است. در حالی که به پلیس گفته است عباسی را برای نخستین بار در “راهرو مرگ” دیده است و آن زمانی بود که عباسی بر شانه او زده است. او می‌گوید میان صحبت‌های او با پلیس و در دادگاه تناقض می‌بیند.

جمشیدیات جواب می‌دهد که به پلیس گفته است برای  اولین بار با عباسی در “راهرو مرگ” برخورد مستقیم داشته است. او بارها عباسی را که به مناسبت‌های مختلف به‌بند‌شان می‌رفت دیده است، اما هرگز تا پیش از “راهرو مرگ” با او مستقیم برخورد نداشت.

وکیل نوری از شاکی می‌پرسد آیا به پلیس گفته است به بند جهاد منتقل شده است؟ شاکی پاسخ می‌دهد منظورش بند روبروی جهاد بوده است.

جلسه بعدی دادگاه، صبح روز سه‌شنبه ۱۲ اکتبر ۲۰۲١ برابر با ۲۰ مهر ۱۴۰۰ خواهد بود. در این جلسه، خدیجه برهانی و حسین سید احمدی از آلبانی به صورت تصویری در مقابل دادگاه شهادت خواهند داد.

دیده‌بان ایران،

نهاد اجرایی بنیاد ایران تریبونال

۷ اکتبر ۲۰۲١ برابر با ۱۵ مهر ۱۴۰۰